دوشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۶

داریو ماریانلی

سه سال پیش، وقتی داریو ماریانلی اسکار بهترین موسیقی اوریژینال را برای فیلم غرور و تعصب از کف رفته دید در دو قدمی، شاید تصور نمی‌کرد مانند اسلاف ایتالیایی چون مانچینی، به فاصله سه سال بار دیگر نامزد این جایزه رؤیایی شود برای فیلم کفاره، و این بار موفق به ربودن آن شود در مصاف با چهار نامزد دیگر
داریو ماریانلی، آهنگساز جوان متولد 1963 ایتالیا، سه بار با فیلم‌ساز انگلیسی جو رایت همکاری داشته، اول در فیلم غرور و تعصب که جدیدترین روایت این رمان جین آستین است به سال 2005، سپس در همین کفاره که دیشب هشتادمین اسکار موسیقی را برد، و بعد فیلم سولیست که در دست تهیه است هنوز
تماشای این مراسم که با وجود قطع بی‌رحمانه صحبتهای برندگان توسط بیل کانتی رهبر ارکستر، باز هم از سه ساعت تجاوز کرد، میلی برانگیخت به مرور رکوردداران این جایزه در این رشته. فهرست همه برندگان طولانی است، فقط آنان را می‌آورم که بیشتر دوست دارم. خواننده علاقه‌مند می‌تواند فهرست کامل را جای دیگر ببیند
آلفرد نیومن 9 بار جایزه را برده و با 45 بار نامزدی در صدر مجلس خوش نشسته، شاید به این زودی شکست پذیر نباشد رکوردش. آخرین فیلمی که آهنگش را در سال 1970 ساخت فرودگاه است
جان ویلیامز 5 بار اسکار برده با 40 بار نامزدی. فیلمهای مشهورش – طبیعتا از نظر من – اینهاست: آرواره‌ها (1975)، جنگ ستارگان (1977)، برخورد نزدیک از نوع سوم (1977)، تنها در خانه (1990)، فهرست شیندلر (1993)، ترمینال (2004)، خاطرات گیشا (2005)، و البته ویولن‌زن روی بام که هرچند تنها تنظیم کرد آهنگهایش را، در سال 1971 اسکاری برایش به ارمغان آورد
آندره پروین 4 اسکار در پرتفوی دارد و 11 بار نامزدی. بانوی زیبای من (1964) زیباترین کار اوست بی‌شک
میکلوس روژا 3 بار اسکار برده و 16 بار نامزد شده برای آن. بن‌هور (1959) و السید (1961) بهترین آثار او به شمارند
موریس ژار هم 3 بار برده اسکار را با 8 بار نامزدی. لورنس عربستان (1962)، دکتر ژیواگو (1965) مشهورند در میان آثارش و البته رسالت که به سال 1976 موسیقی متنش را تصنیف کرد
هنری مانچینی آهنگساز هموطن ماریانلی 2 اسکار برده ولی 7 مرتبه نامزدش شده. صبحانه در تیفانی (1961)، پلنگ صورتی (1963) و البته پارتی (1968) معروف‌ترند در میان کارهایش
جری گلداسمیت 17 بار نامزد شد برای دریافت این جایزه، ولی بدشانس‌ترین باید نامیدش که بیشتر از یک بار موفق نشد آن را به دست آورد. فیلم پاپیون (1973)، طالع نحس (1976)، اولین خون (همان رامبوی معروف 1982) از کارهای معروفش هستند، و البته فیلمی که چندان دوست ندارم نام ببرم، بدون دخترم هرگز که موسیقی متنش را در 1991 تصنیف کرد
برنارد هرمن با یک اسکار و 5 نامزدی، موسیقی روزی که زمین از حرکت ایستاد (1951)، روانی (1960) و فارنهایت 451 (1966) را در کارنامه دارد
انیو موریکونه هر چند برای موسیقی فیلم اسکار نبرده و تنها اسکاری افتخاری برای یک عمر فعالیت هنری دریافت کرده، بد نیست به این فهرست اضافه شود تا بتوان یاد کرد از موسیقی زیبایش برای وسترنهای اسپاگتی از قبیل به خاطر یک مشت دلار (1964) و برای چند دلار بیشتر (1965) و البته خوب بد زشت (1966) که بیشتر معروف است

شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۶

ترکیب عکس

بعد از نوردهی صحیح و تنظیم متقابل آیزو و شاتر و دیافراگم، ترکیب عکس مهم‌ترین عامل زیبایی آن است. هر وقت تصمیم می‌گیرید سلاحتان (دوربین) را از غلاف بیرون بکشید، بی تردید سوژه‌ای قشنگ یا به هر دلیل جالب توجه یافته‌اید. قبل از عمل کمی سوژه را بررسی کنید، آن را از فاصله‌ها و زاویه‌های مختلف نگاه کنید، با انگشتهای شست و سبابه دو دست یک کادر بسازید و سوژه را در این کادر ببینید، و بعد ترکیب نهایی عکس را انتخاب کنید. اینجا چند دستور از بزرگان عکاسی نقل می‌کنم، ولی فراموش نکنید همه این بزرگان تاکید دارند همه دستورها و قاعده‌ها، در هنر، برای یاد گرفتن و زیرپا گذاشتن است! در واقع قاعده اول عکاسی (و هنر) می‌گوید هیچ قاعده‌ای ازلی و ابدی نیست، مشروط بر آگاهی، بدانید دارید از دستوری سرمی‌پیچید برای مقصودی خاص
شاید پراستفاده‌ترین دستور که مورد قبول همه است، قاعده ساده سه یک باشد. در منظر دوربین (چه ال.سی.دی مدرن و چه چشمی قدیمی) دو خط عمودی و دو خط افقی فرضی بکشید با فاصله‌های متساوی، طوری که صفحه منظر به نه مستطیل تقسیم شود. می‌گویند چشم بیننده اول به چهار نقطه تلاقی این خطها جلب می‌شود و بعد به خود خطها
سوژه را روی این نقاط تقاطع بگذارید اگر نقطه یا نزدیک به دایره است، و روی خطها اگر کشیده است. حتی خط افق، حد فاصل آسمان با زمین، خوب است روی خطهای سه یک واقع شود. اگر آسمان قشنگ است و سوژه اصلی، افق را یک سوم از پایین بگذارید و اگر نه یک سوم از بالا
عکاسان حرفه‌ای گذاشتن سوژه اصلی در وسط کادر را ذنب لایغفر می‌دانند و حتی اصطلاحی برای آن دارند: مرکز بی‌جان(1)! این گناه به خصوص در تصویر صورت نابخشودنی‌تر است، صورت را قدری به یکی از دو طرف حرکت دهید و از مرکز بی‌جان دور کنید. حتی در صورت امکان از دستور سه یک پیروی کنید. همین جا بد نیست توضیح دهم، ما آماتورها معمولمان شده فقط تصویر درشت از صورت را پرتره می‌دانیم، در تعریف عکاسی حرفه‌ای، پرتره تصویر انسان است، تمام قد یا نیمه یا صورت، فرق نمی‌کند. و باز همین جا باید اضافه کنم، در پرتره‌های نیمه، بدن را از مفصلها قطع نکنید، عکس خنده‌دار یا دست کم زشت می‌شود. برای مثال، خط پایین کادر را روی زانو نگذارید، یا خط عمودی راست یا چپ کادر را روی آرنج نبرید
زمینه را ساده و تا حد امکان تک رنگ انتخاب کنید. بسیار دیده‌اید عکسی فوق‌العاده زیبا و به یاد ماندنی از نزدیکان، که بر سر سوژه شاخه درخت سبز شده، در حالی که می‌توانستید با کمی دقت موقع ترکیب عکس، درخت زمینه را با کمی جا به جایی از پشت سوژه به جای دیگر انتقال دهید. امروز روز با روشن‌خانه‌های(2) جورواجور، فاجعه نیست این، با یک کلون(3) ساده در فتوشاپ مثلا، ختم به خیر می‌شود داستان. ولی ترکیب صحیح عکس آسان‌تر و کم هزینه‌تر است. باز اصطلاحی دیگر: عکاس باشیان مدرن، در قیاس با اصطلاح قدیمی تاریک‌خانه در عکاسی با فیلم، به برنامه‌های اصلاح عکس دیجیتالی می‌گویند روشن‌خانه
اگر دوربینتان زوم اپتیکی دارد (کدام دوربین ندارد امروز؟) چندان به سوژه نچسبید، به خصوص در پرتره، و به خصوص در تصویر درشت صورت، سوژه احساس خوبی نخواهد داشت و ناخودآگاه به نظرش می‌رسد کار خیلی جدی است و گارد می‌گیرد. در عوض قدری فاصله بگیرید از سوژه و زوم کنید روی صورت. هرگز از سوژه نخواهید با گفتن هلو یا چیز لبخندی بی نمک نشان دهد، بگذارید آزاد و راحت باشد و شما لحظه درست را شکار کنید. سعی کنید سوژه اصلی کاملا مشخص باشد، تمرکز فوکس را روی آن یا او بگذارید. اختلاف نظر هست بین عکاسان در مورد نقطه فوکس در پرتره درشت صورت، ولی نظر غالب چشم است، چشم باید نقطه تمرکز فوکس باشد تا در عکس کاملا شفاف و واضح نشان دهد
تصویر را با سوژه پر کنید. در عکسهای گل وپرتره از صورت این دستور حساس‌تر است. نترسید که قدری از سوژه در کادر نباشد. در پرتره درشت از صورت به راحتی می‌توانید نصف بیشتر پیشانی را از بالا بزنید و با بردن سوژه از مرکز بی‌جان به کنار، گوش را هم حذف کنید، نمایی بسیار زیباتر و گرم‌تر خواهید گرفت. در عکاسی از گل، زاویه دید از بالا (معادل پلان در نقشه) را فراموش کنید. زاویه از کنار گل را امتحان کنید و هم‌زمان احتراز از مرکز بی‌جان و محو کردن زمینه (با دیافراگم بزرگ) را در نظر داشته باشید
دستور آخر هم می‌تواند بسیار مؤثر باشد در روح دادن به عکس و گرم کردن آن. دور و اطراف سوژه را بررسی کنید و ببینید می‌توانید یک قاب برای سوژه پیدا کنید. این قاب می‌تواند مثل تصویر بالا دو شاخه یک درخت باشد، یا پنجره‌ای که سوژه پشت آن است. بدیهی است این از معدود مواردی است که سوژه دوم جلوی سوژه اصلی قرار می‌گیرد، یعنی بین دوربین و سوژه. بسته به اهمیت، زیبایی، و رنگ قاب می‌توانید آن را خارج از عمق میدان ببرید تا محو شود یا در میدان وضوح قرارش دهید (با دیافراگم کوچک) تا واضح یا نیمه شفاف باشد

(1) dead centre
(2) lightroom
(3) clone

مطالب مرتبط
نوردهی
دیافراگم و شاتر

پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۶

نکته خسوفی

خوشحالم که بسیاری از دوستان و بستگان و بازدیدکنندگانم به نحوی نشان دادند که موسیقی روی ویدیوی پست قبلی را شناخته‌اند که کارمینابورانای کارل ارف است. خوشحالم چون بیشتر از همیشه درمی‌یابم دوستانم را خوب انتخاب کرده‌ام و به علاوه، خواننده‌های مطالبم هم از دانایانند. به راستی خوشحالم
اما، هیچ کس متوجه دلیل انتخاب این موسیقی برای این ویدیو نشده... سه مصراع آغازین موومان اول این اوراتوریو به لاتینی این است
O Fortuna
Velut luna
Statu variabilis

سی سال پیش که متن کامل این اوراتوریو را ترجمه کردم این سه مصراع را چنین نوشتم
ای سرنوشت
که چون ماه
همواره دیگرگونی

تصور می‌کنم دلیل انتخاب روشن شد

چهارشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۶

خسوف بیستم فوریه

دوشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۶

بوچلی

در نیمه دوم سده پیشین، بسیاری موسیقی‌دانان با تغییر استراتژیکی سبک از کلاسیک به پاپ، شهرت جهانی کسب کردند و فوق ستاره شدند... بخت و اقبال سبب بوده یا آسان‌تر بودن تکنیکی موسیقی پاپ نسبت به کلاسیک یا عده بیشتر دوستداران پاپ یا هر دلیلی دیگر، این روند حتی بزرگانی نظیر پاواروتی را به همکاری موردی با سوپراستارهای پاپ ترغیب کرد تا آلبومهایی با عنوان پاواروتی و دوستان تهیه و تولید شود. نمونه پیانویی این اتتقال کلیدرمن است و شاهد ویولنی آن ونسا می. نمونه‌های وطنی هم پری زنگنه (سوپرانو) و محمد نوری (تنور) که اولی در هر دو سبک به محبوبیت رسید و دومی به پاپ گروید
آندریا بوچلی خواننده ایتالیایی تنور یکی از این بزرگان نسل ماست. بوچلی در 22 سپتامبر 1958 در توسکانی ایتالیا متولد شد، با بیماری مادرزادی آب سیاه که در دوازده سالگی در حادثه‌ای در فوتبال به کوری دائمی او انجامید. کودکی آندریا در مزرعه خانوادگی گذشت. در شش سالگی فراگیری پیانو را آغاز کرد و هم‌زمان به فلوت و ساکسیفون علاقه نشان داد. به خاطر دارد که در همه مراسم و دوره‌های فامیلی از او می‌خواسته‌اند بخواند. می‌گوید خودش تصمیم به خواننده شدن نگرفته، فامیل این تصمیم را برایش گرفته‌اند
بعد از اتمام دبیرستان به سال 1980 وارد دانشگاه شد و به تحصیل در رشته حقوق پرداخت و تا کسب درجه دکترای حقوق پیش رفت. در این دوره برای تامین مخارج زندگی، به نواختن پیانو در بارها روی آورد. در سال 1992 در مسترکلاس تنور نامدار فرانکو کورلی شرکت کرد و با اجرای آریایی از لابوهم پوچینی توانست نظر موافق استاد را در پذیرش خود به شاگردی جلب کند
آندریا در همان باری که پیانو می‌زد با همسرش انریکا آشنا شد و در 1992 با او ازدواج کرد. این ازدواج بعد از تولد دو فرزند در سال 2002 به جدایی انجامید. از آن زمان، آندریا دوران نامزدی با ورونیکا را می‌گذراند
بوچلی تا کنون در ضبط کامل اپراهایی از جمله لابوهم، ایل تراواتوره، کاوالریا روستیکانا، و توسکا شرکت داشته، ولی همواره با انتقادهای تند نقادان رو به رو بوده است. در سال 1999 نقدنویس ارشد نیویورک تایمز، آنتونی توماسینی نوشت تن صدای بوچلی گرم و مطبوع است، ولی تکنیک لازم برای استفاده از این صدا ندارد. در نتهای کشیده لرزش دارد و در نتهای بالا بسیار ضعیف است. نفس ناکافی اغلب مجبورش می‌کند نتها را زودتر از موقع قطع کند
آن چه مسلم است و مورد وفاق، بوچلی در درست خواندن از نظر فرکانس (فالش نبودن) خوب است ولی در ریتم و جمله‌بندی ضعیف است. در مقایسه او با پاواروتی گفته شده تن صدای بوچلی به لطافت پاواروتی نیست، در تکنیک پایین‌تر است، و اگر صدای پاواروتی را زنگ‌دار بدانیم، صدای بوچلی، در قیاس، خفه است
ویدیویی از یک اجرای زیبای آندریا بوچلی همراه با خواننده پرتغالی دولسه پونتز ببینید

پنجشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۶

ترمین

از آن وقت که ترمین در سال 1919 اختراع شد، شاید هیچ نوازنده‌ای نتوانسته به خوبی پاملیا کرستین از عهده نواختن آن برآید و مهم‌تر، آن را جدی بگیرد، هر چند هنوز صداهای فالش در نوازندگی پاملیا به گوش می‌رسد، و زیاد هم
ترمین سازی است الکترونیکی حساس به حرارت که نوازنده کمترین تماسی با آن ندارد! مخترع روسی لئون ترمین این ساز را با نام خود به سال 1919 معرفی کرد. نواختن این ساز—هر چند بدون تماس فیزیکی—از طریق دو آنتن فلزی است که فاصله نسبی دست نوازنده را اندازه می‌گیرند و انتقال می‌دهند، یکی فرکانس را کنترل می‌کند و دیگری بلندی صدا را
آن قدر که این ساز در موسیقی فیلمهای فضایی و علمی-تخیلی به کار رفته، شنیدن صدایش برای اهل فن موجودات عجیب و غریب فضایی را تداعی می‌کند. معروف‌ترین نمونه این فیلمهاست روزی که زمین از حرکت ایستاد با موسیقی برنارد هرمن که سازبندی عجیبی را آزمایش کرد برای آن: ویولن برقی، گیتار باس برقی، دو ترمین، ویبرافون، چهار پیانو، چهار هارپ، و بیشتر از سی بادی برنجی، و البته با تمهیدات دیگر الکترونیکی
پاملیا کرستین که به خاطر نوازندگی ترمین شهرت یافته، با نام دوشیزگی پاملیا استیکنی در سال 1976 در جنوب کالیفرنیا متولد شد. پاملیا مهارت نسبی در نواختن ترمین را بیشتر مدیون سابقه‌اش در کنترباس نوازی در موسیقی جاز است. پاملیا در سال 2000 آلبوم ژیمنوپدی را با همراهی کیبورد گرگ کرستین ضبط کرد، مردی که بعد از آن همسر پاملیا شد. این زوج هنرمند پس از چندی زندگی و کار در نیویورک به وین اتریش نقل مکان کردند و هنوز همان جا ساکنند
ویدیویی ببینید که در آن پاملیا با همکاری تد ساز ترمین را معرفی کرده است

چهارشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۶

ولنتاین مبارک


به زبان کانادایی
Happy Valentine’s day

به زبان ایرانی- کانادایی
ولنتاین مبارک

به زبان شیرین فارسی
روز شکوهمند والانتین بر همه دلدادگان عالم خجسته باد

دوشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۶

دیافراگم و شاتر

دیدیم نوردهی سه مؤلفه دارد، آیزو (حساسیت) و شاتر (زمان نوردهی یا سرعت شاتر در اصطلاح عکاسان) و دیافراگم (قطر روزنه). همین طور با قاعده اف 11 آشنا شدیم، که در نور معمولی روز، با اف استاپ 11 می‌توان شاتر را معکوس آیزو انتخاب کرد، مثلا شاتر پانصدم برای آیزوی 400 یا شاتر دویست وپنجاهم برای آیزوی 200 یا شاتر 125 برای آیزوی 100 و بسیاری ترکیبهای دوتایی دیگر. کدام ترکیب درست است؟ تا جایی که فقط نوردهی درست مطرح باشد همه ترکیبها درست هستند، ولی هر ترکیبی منظوری خاص را برآورده می‌کند
اول بگویم، هر تغییر در هر یک از سه عامل نوردهی یک استاپ خوانده می‌شود. با تغییر اف استاپ از 11 به 8 یک استاپ نور ورودی به دوربین اضافه می‌شود (به خاطر دارید حتما، عدد اف استاپ با قطر روزنه و در نتیجه با میزان نور نسبت عکس دارد.) همین طور بالا بردن آیزو از 100 به 200 یا کم کردن شاتر از پانصدم به دویست وپنجاهم یک استاپ نور را افزایش می‌دهد. برای انتخاب ترکیب مناسب آیزو و شاتر و دیافراگم عواملی غیر از نوردهی به مساله اضافه می‌شوند، مهم‌تر از همه، عمق میدان و سرعت سوژه و روشنی یا تاریکی محل عکس گرفتن
هر چه محل روشن‌تر باشد به آیزوی کوچک‌تر (حساسیت کمتر) احتیاج داریم. در نور عادی روز آیزوی 100 یا حتی 50، در صورت امکان، کافی است. به خصوص که در دوربینهای دیجیتالی بالا رفتن آیزو نویز (دانه‌های ریز سبز و قرمز) را افزایش می‌دهد تا کیفیت تصویر نازل شود. در نور کم روز، مثل روز ابری، آیزوی 200 تا 400 خوب است، و در جای بسته (موزه، مهمانی داخل خانه، و نظایر اینها) آیزوی 800 یا بیشتر می‌تواند به کار رود. پس خوب است از سه عامل کذایی ابتدا آیزو را انتخاب کنیم
دیافراگم یا قطر روزنه عمق میدان را تعریف می‌کند. بدون این که وارد مباحث فیزیکی نور شوم، عمق میدان میزان وضوح تصویر در جلو و عقب سوژه است. دیده‌اید به یقین، تصویری از گل یا پرتره‌ای از صورت که زمینه آن محو است، و هم تصویری از یک منظره که از جلوی آن تا پشت کوهها مثلا، که شاید کیلومترها فاصله داشته باشد از دوربین، همه شفاف و فوکس (به کسر کاف به معنی خوب تنظیم شده) است. در مورد اول، سوژه (گل یا صورت) مرکز فوکس و کاملا واضح و شفاف است، قدری جلو تا قدری پشت آن چندان خارج از تنظیم نیست (وضوح کافی دارد، هر چند نه به اندازه سوژه)، و جلوتر و عقب‌تر از آن محو (ناتنظیم) است. فاصله‌ای که عکس وضوح کافی دارد عمق میدان می‌گویند. برای تنظیم عمق میدان سه عامل را می‌توان تغییر داد، فاصله کانونی بزرگ‌تر، یا دیافراگم بزرگ‌تر (اف استاپ کمتر)، یا فاصله کمتر دوربین از سوژه، همه عمق میدان را کاهش می‌دهند. مثلا برای محو کردن زمینه گل یا پرتره (عمق میدان کم)، از لنز تله استفاده کنید تا فاصله کانونی زیاد شود (اگر دوربین پایه دارید بی امکان تغییر لنز، زوم کنید)، یا دیافراگم را تا حد امکان باز کنید (اف استاپ کوچک مثل 2)، یا از سوژه دور نشوید. البته، باز کردن دیافراگم مستلزم آن است که زمان شاتر کم شود تا نوردهی مناسب هم از دست نرود در ضمن
اما شاتر یا زمان شاتر به سرعت سوژه بستگی دارد. پرتره از سوژه ساکن زمانی چندان کم لازم ندارد، مثلا شصتم ثانیه تا دویست وپنجاهم خوب است. نگویید شصتم ثانیه کجا و دویست وپنجاهم کجا! این فقط دو استاپ تغییر است، از شصتم به صدوبیست وپنجم، و بعد به دویست وپنجاهم. عکس ورزشی از دونده یا دوچرخه سوار به شاتر کوچک مثل هزارم یا کمتر نیاز دارد، و عکس گرفتن از مسابقه اتومبیل‌رانی با زمان بیشتر از دوهزارم ثانیه میسر نیست. عکسهای خاص هم البته شاترهای خاص می‌طلبند. یک مثال، عکاسی در شب است از نور ماشینها که به صورت خطی قرمز در عکسها دیده‌اید. زمان شاتر باید چنان زیاد باشد (از پانزده ثانیه تا چند دقیقه) که ماشین در حال حرکت نور ندهد (در عکس نباشد) ولی چراغش مداوم و پیوسته نور دهد. مثال دیگر تصویر آب است در فواره یا آبشار. با شاتر کوچک مثل دویست وپنجاهم یا کمتر، قطره‌های آب هم دیده می‌شوند (به اصطلاح عکاسان، سوژه فریز می‌شود)، ولی با زمان شاتر بزرگ آب یکنواخت و ابریشمی به تصویر می‌آید
خلاصه، بسته به نیاز آیزو را انتخاب کنید، بعد با توجه به آن‌چه از عکس انتظار دارید (عمق میدان یا سرعت سوژه)، دیافراگم را انتخاب و شاتر را محاسبه کنید، یا شاتر را انتخاب و دیافراگم را محاسبه کنید، طوری که در هر حال ترکیب این سه به نور مناسب ختم شود
مطلب مرتبط: نوردهی

دوشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۶

تابلوهای نمایشگاه

فوریه 1874، پنج ماهی از درگذشت هارتمن نقاش و آرشیتکت روسی نگذشته بود که موسورگسکی به بازدید نمایشگاهی از آثار دوست دیرین شتافت. تابلوهای این نمایشگاه چنان مودست را تحت تاثیر قرار داد که عزم کرد سوئیتی در توصیف آن تصنیف کند. چنین بود که موسیقی زیبای تابلوهای نمایشگاه را در ده تابلو برای پیانوی سلو نوشت. هرچند این اثر بعدها جولانگاهی شد برای نمایش ویرتوئوزی پیانو نوازان، ارکستراسیون پذیری آن سایر آهنگسازان را به رغبت آورد و بارها برای ارکستر تنظیم شد. معروفترین تنظیم آن اما، بی شک از آن موریس راول است که بیشتر از بقیه اجرا و ضبط شده است. غم‌انگیز آن که اکثر این تابلوها مفقودند، یا شاید معدوم، چنین مباد

در فاصله بین تابلوها، موسورگسکی از تمی واحد استفاده می‌کند تا نشان دهد بیننده از تابلویی به طرف تابلوی بعدی حرکت کرده، درست نظیر آن چه برلیوز با نام ایده فیکس در سنفونی جاودانه‌اش فانتاستیک به کار برده یا واگنر با عنوان لایت‌موتیف برای نمایش موضوعی واحد انتخاب می‌کرد. این قطعه کوتاه که "تفرج" می‌خوانمش، در سی‌بمل ماژور و با میزانهای متغیر پنج و شش ضربی تصنیف شده. ملودی آن بسیار حزن‌آور است، شاید نشان از اندوه آهنگساز دارد در از دست دادن دوستی گرامی

همزمان با خواندن شرح موومانهای این اثر زیبا، می‌توانید ویدیوی کامل اجرای آن را توسط ارکستر فیلارمونیا به رهبری سالونن در فتوبلاگ ببینید. زمانهای داده شده جلوی عنوان هر موومان مربوط به همین ویدیوست. در ضمن اسامی اصلی را هم در وبلاگ انگلیسی ببینید و احیانا معادل صحیح یا بهتر آنها را تذکر دهید

تفرج، از 0:24 قسمت اول شروع می‌شود

تابلوی اول، گنوموس، از 2:05 قسمت اول
در می‌بمل ماژور با میزان سه چهارم، گنوموس یا آدم کوچکی را نشان می‌دهد که با پاهای ناراست به طرزی خنده‌آور می‌دود و روی گنجهای پنهان می‌غلتد. گنوموس بر اساس افسانه‌های یهودی مامور حراست گنجهای زیرزمینی است

تفرج، از 4:40 قسمت اول

تابلوی دوم، قصر قدیمی، از 5:38 قسمت اول
در سل‌دیز مینور با میزان شش هشتم، قصری از قرون وسطی را نشان می‌دهد که یک تروبادور (خواننده دوره‌گرد) مقابل آن آواز می‌خواند. آهنگی آهسته و محزون نمای بیرون کاخ را مجسم می‌کند

تفرج، از ابتدای قسمت دوم

تابلوی سوم، تویلری، از 0:35 قسمت دوم
در سی ماژور با میزان کامل چهارتایی، باغهای کاخ تویلری را در پاریس نمایش می‌دهد. اصل تابلوی هارتمن فقط باغ بوده گویا، ولی موسورگسکی جست وخیز و بازی بچه‌ها را هم اضافه کرده تا امکانات موزیکال کار بهتر شود

تابلوی چهارم، بیدلو، از 1:36 قسمت دوم
در سل‌دیز مینور با میزان دو ضربی، یک گاری لهستانی را نشان می‌دهد که دو گاومیش بر روی چرخهایی عظیم حرکت می‌دهند. قدمهای سنگین آنها با آهنگی بم توصیف شده است

تفرج، از 4:12 قسمت دوم

تابلوی پنجم، باله جوجه‌ها، از 5:00 قسمت دوم
در فاماژور با میزان دو چهارم، منظره جوجه‌هایی است که تازه از تخم بیرون آمده‌اند. تابلوی اصلی طرحی برای دکور یک باله بوده با موسیقی جولیوس گربر و طراحی رقص از پتیپا. این باله در سال 1870 اجرا شد

تابلوی ششم، ساموئل گلدنبرگ و شموئیل، از 6:16 قسمت دوم
در سی‌بمل مینور، با میزان چهار چهار. این تابلو را گاهی دو یهودی لهستانی نامیده‌اند، ولی عنوان فوق همان است که در دست‌نوشته موسورگسکی دیده می‌شود. اصل کار هارتمن دو تابلو بوده، یکی از یک یهودی متمول و دیگری از یک یهودی تنگ‌دست. آهنگساز هر دو را در یک موومان تصویر کرده. در مکالمه این دو، آهنگی بم و آمرانه صدای ثروتمند را نشان می‌دهد و آهنگی زیر و تملق‌آمیز صدای فقیر را

تابلوی هفتم، در بازار لیموژ، از ابتدای قسمت سوم
در می‌بمل ماژور با ریتم چهار ضربی، بانوانی را فریاد زنان در مباحثه و مجادله نشان می‌دهد در بازاری در لیموژ، شهری در مرکز فرانسه

تابلوی هشتم، مخروبه‌های زیرزمینی، از 1:30 قسمت دوم
این موومان خود دو قسمت دارد، اول در سی مینور با میزان سه ضربی (لارگو)، و بعد در همان مد سی مینور با میزان شش هشتم (آندانته)، هنرمند نقاش را نشان می‌دهد که با فانوسی در دست، در مخروبه‌های زیرزمینی پاریس پرسه می‌زند

تابلوی نهم، مجادله بابایاگا، از ابتدای قسمت چهارم
در دو مینور با میزان دو ضربی، ساعتی را به شکل بابایاگا تصویر کرده. در فولکلور اسلاوی، بابایاگا مظهر جادو و جادوگری است

تفرج، از 2:58 قسمت چهارم

تابلوی دهم، دروازه بزرگ کیف، از 4:05 قسمت چهارم
در می‌بمل ماژور با متر چهار چهارم، طرحی را نشان می‌دهد که هارتمن برای دروازه بزرگ کیف طراحی کرد، ولی هرگز به مرحله اجرا نرسید. صدای ناقوسهای شهر سوئیت را به پایان می‌برد

مرجع
سعدی حسنی، تفسیر موسیقی
ویکی‌پیدیا، مدخل تابلوهای نمایشگاه

شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۶

سوپرترمپ

شهرفرنگ می‌گویند از معدود سرگرمیهای بصری نسل پیش از ما بوده... معادلش برای نسل حاضر وبسایت یوتیوب است به گمانم. حیرت‌انگیز است، می‌توانی ساعتها در آن بگردی و گذر زمان را نفهمی

باری، با یافتن ویدیویی در این شهرفرنگ پر کشیدم به آخر سالهای طلایی دهه پنجاه، آخرین روزهای دهه هشتم از سده پیشین میلاد مسیحی

سوپرترمپ، گروهی بود انگلیسی که در دهه هفتاد چندین آلبوم پرفروش به دوست‌داران موسیقی راک عرضه کرد. اسم گروه برگرفته بود از رومان "شرح حال یک فوق آواره" اثر دیویز که در 1908 انتشار یافته بود

مشهورترین آلبوم سوپرترمپ با عنوان "صبحانه در امریکا" در سال 1979 منتشر شد و دو ترانه آن، یکی با همان نام آلبوم و دیگری "ترانه منطقی" اوج محبوبیت این گروه را سبب شد. بعد از 1985 ستاره اقبال گروه افول کرد و تنها تک ترانه‌هایی از سوپرترمپ منتشر شد که آخرین آنها "حرکت آهسته" بود که در 2002 چندان موفقیتی به دنبال نداشت

صبحانه در امریکا و ترانه منطقی را ببینید و بشنوید

جمعه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۶

نوردهی

عکاسی یا فتوگرافی جز ثبت نور نیست
نوردهی سه مؤلفه دارد: اندازه روزنه که بعد از این دیافراگم خواهم خواند، زمان نوردهی که اینجا شاتر خواهم گفت، و حساسیت فیلم که برای سادگی آیزو خواهم نوشت به لفظ فرنگی. خلاصه قصه این است: دیافراگم به اندازه تعیین شده باز می‌شود، شاتر به نور اجازه می‌دهد در زمان تعین شده از دیافراگم رد شود، و فیلم با حساسیت تعریف شده نور را ثبت می‌کند تا عکس به دست آید
قبل از پرداختن به اصل مطلب، لازم است فاش بگویم چند مطلب را با خواننده. مهم‌تر از همه، من عکاس حرفه‌ای نیستم، ولی چون مبانی این هنر را در دهها کتاب (بله، دهها) قطره‌ای فراگرفتم، مایلم خلاصه داستان را راحت در اختیار علاقه‌مندان قرار دهم. دوم، گفتم و خواهم گفت فیلم، مقصودم فراگیر است، هم فیلم سنتی واقعی و هم فیلم الکترونیکی یا سی‌سی‌دی. سوم، عکاسهای حرفه‌ای و همه کتابهای آموزش عکاسی (دقیقا همه) از اصطلاح سرعت شاتر استفاده می‌کنند، برای من با حرفه‌ای که دارم این کمیت از جنس سرعت نمی‌تواند باشد، ولو به تسامح، زمان است با واحد ثانیه یا کسری از آن، و همان شاتر را خواهم نوشت با فاکتور گرفتن از زمان. عکاسها یا نخوانند یا یاد بگیرند قبل از فریاد زدن
اما بعد... ارزش دیافراگم فقط در نوردهی نیست، عمق میدان را هم میزان می‌کند، بعد به آن خواهم پرداخت. هیچ وقت توجه کرده‌اید به عددهایی که دوربینها برای اندازه روزنه می‌دهند: از 2.8 تا 11 و 22، سری منظمی به نظر نمی‌آید! طبق تعریف این عددها (که به اف‌استاپ معروفند) عبارتند از خارج قسمت فاصله کانونی دوربین بر قطر روزنه
برای مثال، اگر فاصله کانونی دوربینتان 6 میلی‌متر (عددی معمول برای دوربینهای دیجیتالی پایه) باشد، در اف‌استاپ 2.8 دیافراگم به اندازه 2.1 میلی متر باز می‌شود، در حالی که در دوربینهای فیلمی قدیمی یا حرفه ای جدید که معمولا فاصله کانونی در حدود 36 میلی‌متر است، همان اف‌استاپ 2.8 دیافراگم را 12.8 میلی‌متر باز می‌کند. در مبحث عمق میدان خواهید دید که این قطر سوراخ چقدر مهم است و چرا با دوربین دیجیتالی پایه (= ارزان) نمی‌توان زمینه را زیاد محو کرد
توجه داشته باشید که در این معادله فاصله کانونی واقعی باید منظور شود و نه فاصله کانونی معادل 35 میلی‌متر که بیشتر در مشخصات فنی دوربینها داده می‌شود. فاصله کانونی واقعی را معمولا می‌توانید مستقیما روی حلقه فلزی دور لنز بخوانید. از سالهای دور معمول بوده عدد اف‌استاپ ضریبی از جذر 2 باشد... چرا؟ حتما به خاطر دارید که مساحت دایره با توان دوم قطر آن تناسب دارد، پس با هر یک درجه تغییر اف‌استاپ، مساحت سوراخ و میزان نور عبوری دو برابر می‌شود. هنوز (اغلب) به همین شیوه عمل می‌شود. حالا می‌دانید عددهای 1.4 و 2 و 2.8 و 4 و بقیه از کجا آمده‌اند. نیاز به تذکر نیست که عدد اف‌استاپ بزرگ‌تر یعنی روزنه کوچک‌تر و بر عکس. برای مثال، دیافراگم 22 ریزترین سوراخ روزنه است و دیافراگم 2 بزرگ‌ترین سوراخ، هر چند بعضی دوربینها دیافراگم بزرگ‌تر از 2 یا ریزتر از 22 هم دارند
می‌رسیم به شاتر. زمان نوردهی زمانی است که مکانیزم دوربین (الکترونیکی یا مکانیکی، فرق ندارد) به نور اجازه می‌دهد وارد جعبه دوربین شود و به فیلم یا سی‌سی‌دی بتابد. بدیهی است واحد شاتر ثانیه است. دوربینهای دیجیتالی پایه در حد نیم تا پانصدم ثانیه در اختیار می‌گذارند و دوربینهای حرفه‌ای از چندین ثانیه تا چند هزارم ثانیه را پوشش می‌دهند
در عکاسی فیلمی قدیمی، با تغییر ترکیب شیمیایی مواد روی فیلم، حساسیت آن را به نورگیری کم و زیاد می‌کردند. فیلم حساس‌تر (گاهی می گفتند سریع‌تر) در شرایط برابر به زمان نورگیری کمتر نیاز داشت و بر عکس. این میزان حساسیت فیلم را با عددهایی استاندارد و معمولا ضرایب 100 روی جعبه فیلم می‌نوشتند. مثلا فیلم آیزو 100 (که عکاسان ایرانی گاهی آسا 100 می‌گفتند) معمولی بود، فیلم آیزو 200 حساس‌تر (یا سریع‌تر) و آیزو 400 باز هم حساس‌تر. بر همین منوال در دوربینهای دیجیتالی هم با بازیهای الکترونیکی، حساسیت سی‌سی‌دی معادل فیلم سنتی تعریف شد. با این فرق که در نبرد سازنده‌های دوربین، کار از آیزو 400 و 800 گذشته و یکی از عواملی که هر روز بهتر می‌شود حد بالای حساسیت است که تا آیزو 6400 هم رسیده، تا جایی که من می‌دانم. به علاوه، قدیم‌ترها وقتی از بیرون با نور روز به فضای بسته با نور محدود می‌رفتی مجبور بودی فیلم آیزو 100 را از دوربین درآوری و به جای آن فیلم آیزو 400 بگذاری مثلا، ولی حالا با یک دکمه حساسیت را عوض می‌کنی
خوب، با دانستن و فهمیدن سه عامل نورگیری یعنی دیافراگم و شاتر و آیزو، می‌توانید در دوربینهای کمی بهتر از پایه، با کنترل دستی این سه، خلاقیت بیشتری در عکس‌برداری تجربه کنید. سوای مساله عمق میدان و سرعت عکسهای ورزشی، و فقط بر اساس نوردهی صحیح، این قاعده سرانگشتی را در نظر داشته باشید: در نور معمول روز، با دیافراگم 11، سرعت باید حدود عکس عدد آیزو باشد، به همین سادگی. قاعده معروف به اف 11 که زیاد از عکاسهای حرفه ای شنیده‌اید همین است. برای مثال، در نور روز با دیافراگم 11 و آیزوی 100 و شاتر صدم ثانیه یا آیزوی 400 و شاتر چهارصدم ثانیه (یا نزدیک‌ترین عدد به آن، مثل پانصدم ثانیه)، نوردهی مناسبی خواهید داشت. کدام یک از این ترکیبها بهتر است؟ به عواملی غیر از نوردهی بستگی دارد. با داشتن این میانگین برای نور روز، در نورهای دیگر با این سه عدد بازی کنید تا تنظیمهای صحیح را به دست آورید
با درک صحیح این سه عامل، ولی فقط بر مبنای دو عامل دیافراگم و شاتر، می‌توانید این تصویر را تفسیر کنید؟
دیدن این دو ویدیو هم خالی از لطف نیست

مطلب مرتبط: دیافراگم و شاتر

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: