ناتالی گلبووا
حتما خبر دارید که دختر کانادا به مقام دختر جهان دست یافتعنوان این وبلاگ را از دکتر بنیاحمد وام گرفتهام، مدیر دبستانم "جهان تربیت" و از اولین آموزگارانم
حتما خبر دارید که دختر کانادا به مقام دختر جهان دست یافت
سیمون رتل، مدیر هنری و رهبر فیلارمونیک برلن، در سال 1955 در لیورپول انگلستان متولد شد. در آکادمی سلطنتی موسیقی لندن به تحصیل پرداخت. به زودی بر سکوی رهبری ارکسترهای بزرگ لندن چون فیلارمونیا و فیلارمونیک لندن قرار گرفت
چه عاملی جز هنر می تواند ارتباطی نزدیک، اگر نه دوستی، بین یک نازی سابق و یک یهودی متعصب برقرار کند؟ هربرت فون کارایان و لئونارد برنشتاین یا به لفظ انگلیسی برنستین را در عکس در کنار هم می بینید. عکس در سال 1959 در سالزبورگ برداشته شده و نفر وسط دیمیتری میتروپولس است، رهبر یونانی که دوست نزدیک و هنرمند محبوب کارایان بود
شاید خیلیها هنوز ندانند که چه کسی بر مسند هربرت فون کارایان تکیه زده است. چه سخت است حفظ میراث اسطوره ها... آبادو پس از 12 سال ایستادن بر سکوی کارایان، نتوانست استحکام آن را حفظ کند. شاید وقتی این سکو را ترک کرد نظری به این اندرز قدیمی داشت که در جمع عادی عالی بودن بهتر است از متوسط تلقی شدن درجایگاه نخبگان. هنوز ضبط فوق عالی کلادیو آبادو با فیلارمونیک وین از سنفونی ششم چایکوفسکی از خاطرها نرفته است
یکی از دوستان اعتراض داشت که در آنچه نوشته ام ونکوور را بهشتی بی عیب نشان داده ام. راست می گوید. اما به این معنی نیست که غیر ونکوور، یا غیر کانادا جهنم است. فقط دارم تلاش می کنم زیباییهای زندگی انسان و نشانه های تمدن او را بهتر تصویر کنم. بله، بله، می دانم که ما 2500 سال سابقه تمدن داریم و این کانادایی ها تازه 130 سال است ملت شده اند. می دانم که هنر نزد ایرانیان است و بس. می دانم که ما عرفان شرقی داریم، که ما مهمان نوازیم، مهربانیم، و هزار حسن دیگر داریم. اما کاش می شد قدری با چشم باز و بی نظر به نشانه های این تمدن دیرین خود نگاه کنیم. بارز ترین این نشانه ها رانندگی است. اشتباه نکنید، قصدم عامه ناس نیست. منورالفکرهایمان را در نظر دارم که در شب نشینیها از فرهنگ خود سخن می رانند، و صبح روز بعد پشت فرمان می کنند آنچه دیشب به جماعت بی فرهنگ و بی پرنسیپ نسبت داده بودند
چه هیجان انگیز! دیشب ساختمان ما آتش گرفته بود. چه بدو بدویی، از راه پله ها! ولی قسمت جالب قضیه زمان رسیدن آتش نشانان بود. از لحظه ای که سوت خطر راه افتاد تا وقتی رسیدند کمتر از دو دقیقه شد، به قول اسماعیل فصیح این را قسم می خورم
تبلیغات انتخاباتی در دنیای متمدن را ببینید. یک عده از پیر و جوان و خانم و آقا در چمنهای کنار خیابانها می ایستند و با عابران و رانندگان بای بای می کنند! نه پوسترهای زشتی در کار است که 666 تا یک شکل کنار هم چسبانده شوند، و نه دیوارها و پستهای برق و احیانا تابلوهای راهنمایی کثیف می شوند
بزرگی و شدت زلزله
بیشترین وبهترین استفاده لحظه ای، از کمترین امکانات
این نشان المپیک زمستانی 2010 ونکوور هم داستانی شده. در همه روزنامه ها و رادیو و تلویزیون، کار مردم شده نقد و بررسی این نشان (که عکس مجسمه سنگی آن را در پارک انگلیش بی می بینید). عده ای می گویند در ونکوور بیشتر از 30 زبان صحبت می شود، چرا باید از نشان سرخپوستی برای این واقعه مهم استفاده شود. جالب این که بین قبیله های سرخپوستان هم اختلاف افتاده که چرا با آنان مشورت نشده و سمبل قبیله اینیوئیت انتخاب شده است
این جا برای هر امری (از خیر و شر) روزی هست. از جمله روز مبارزه با سرطان سینه، که دهم مه بود، و نشانه اش گلی که بر سینه ام دیده می شود، و اصلا فرق ندارد که مردی یا زن، کوچکی یا بزرگ، به هر حال داشتن این گل نشان از هم بستگی ات دارد، و نه مثل ایران بهانه ای برای خندیدن و تمسخر دوستان