مشاور مسکن

چندی پیش که تصمیم گرفتیم صاحبخانه شویم، توجهم به آگهیهای بنگاهیان مسکن جلب شد
مهندس ساختمان، مشاور مسکن
آرشیتکت، مشاور مسکن
دیدم اگر به همین شکل تورق کنم نشریههای ایرانی را، شاید برسم به آگهیهایی از قبیل
دکتر مهندس ترافیک و برنامه ریزی شهری، آژانس تاکسی
جراح مغز و اعصاب، فروشنده انحصاری مغز و زبان و گوشت حلال
بالاخره خانم مشاوری را انتخاب کردیم و دو سه ماهی با ایشان کار کردیم، دیدیم همان روایت بنگاههای داخل ایران است، کاخ میخواهی، کوخ نشانت میدهند، دو خوابه میخواهی، شش خوابه نشانت میدهند! ناچار با مشاور دیگری هم شروع به کار کردیم. روز دوم سوم بود که مشارالیها در تماسی تلفنی فرمودند آییننامه مشاوران مسکن حکم دارد که شما نباید با بیشتر از یک مشاور در آن واحد کار کنید! دلم را گرفتم و ترکیدم از خنده. در پاسخ به حیرت بانوی مشاور عرض کردم آییننامه شما نمیتواند برای من تکلیف تعیین کند، مثل آن است که بگویم مطابق آییننامه ساختمانی، کارفرمای من باید فقط با یک مهندس مشاور کار کند. بعد از خندهای سیر، به خود آمدم که مشتریان این کاسبان از چه تیپ هستند که به این باور رسیدهاند با همه میتوانند چنین شوخی کنند
باری، بعد از دو سه ماهی کار با مشاور جدید، بالاخره فهمیدم اشکال اساسی آنجاست که این دوستان به کارهای کوچک عادت ندارند و وقتشان را برای آپارتمان فسقلی تلف نمیکنند. خانم مشاور هم بعد از نشان دادن چند مورد معدود، برای خلاصی از ما فرمودند به این که ما سخت سلیقه هستیم و آپارتمانی به پسند ما و با بودجه ما پیدا نمیشود. خداحافظ
آخرین سنگر اعتقادم که تا ایرانی هست باید با او کار کرد اینجا درهم شکست. مجبور شدم به مشاور فرنگی رجوع کنم. مشاوری که فقط مواردی را نشانم میدهد که با خواستهها مطابقت دارد. مشاوری که از هر پنج موردی که میبینیم چهار موردش را خودش رد میکند و اشکالها را میگوید. مشاوری که با حوصله و صبور است و با دقت به نظرت گوش میدهد و توجه میکند. مشاوری که... در یک کلام مشاور است، یعنی معتمد من
2 نظر
آقای مهندس، ما اینجا فقط برای چلوکباب سراغ هموطنان عزیز میرویم، آنجا هم اگر مهمان غیرایرانی و ناآشنا با فرهنگ اصیل ایرانی داشته باشیم، گاهی آبرویمان میرود.
سال گذشته که به دنبال آپارتمانی برای اجاره بودم، از بد روزگار به یک هموطن بنگاهی برخوردم - نمیدانم آرشیتکت هم بود یا نه - در هر حال در بین همکارانش تنها کسی بود که ۳۰ دقیقه تاخیر داشت و کم مانده بود کپی شناسنامه مادربزرگم را هم درخواست کند. راستی هیچوقت به نگاههای تحقیرآمیز هموطنان وقتی از قیمت چیزی میپرسی دقت کردهاید؟ متاسفانه یا خوشبختانه سعادت نداشتم و فردای آن روز آپارتمان بهتری در آنطرف همان خیابان پیدا کردم.
سلام
فاریا خان پیر بازاری از شما چه
نهان که بر همه آگه گشته این داستان خانه خریدن .
من تازگی ها هوسش به سرم زده و عجب داستانیست. آدم خودش یک عمر کارشناس رسمی باشد و با یک نظر زیر و زبر بنا را بریزد روی دایره و بعد بیاید و بنشیند پای سخن پپراکنی های این جماعتی که نمی دانند ساختمان را با "س" مینویسند یا با"ث" یا با "ص" .من که به عبارنی رویم کم شد. که خودش در نوع خودش نوبری است. ولی آقا اعتراف می کنم که حریف این real estate ها نشدم آقا که نشدم
ارسال یک نظر
خانه