چهارشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۵

جهان تربیت، قسمت دوم

ما گلهای خندانیم
فرزندان ایرانیم
خاک ایران زمین را
بهتر زجان می‌دانیم
ما باید دانا باشیم
هشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایران
باید توانا باشیم
آباد باش ای ایران
آزاد باش ای ایران

از ما فرزندان خود
دلشاد باش ای ایران

خدا را شکر که همه به کلاس دوم آمده‌ایم. معلم جدید خانم شاملوست، به علاوه آقای فهمی و معلم انگلیسی مثل سال قبل. دوست جدیدی که سال اول را در انگلستان گذرانده و تازه با خانواده به ایران آمده به کلاس اضافه می‌شود، و خیلی زود دوست صمیمی می‌شود، دوستی که هنوز هم بعد از چهل وسه سال دوست است. پدرش دکتر علی پریور، از اولین طبیبان کودکان ایران است، و ماهی دوماهی برای معاینه و کنترل قد و وزن به مدرسه می‌آید

بوفه مدرسه چسبیده به ضلع شرقی ساختمان مرکزی است. شکلات کشی، که بالاخره یکی از دندانهای شیریم را بیرون می‌کشد، ده شاهی است، یعنی دو تا یک قران. چیپس و پپسی، هنوز در بطریهای کوچک، دو زار یعنی دو ریال است، و ساندویچ کالباس پنجزار. می‌گویند این "زار" مخفف هزار است، ولی نمی‌فهمم و هرگز هم نخواهم فهمید هزار چه؟ اگر هزار دینار باشد که می‌شود ده ریال و نه یک. نمی‌دانم. امسال که بزرگ‌تر شده‌ایم و از ایزوله اجباری ناهار در کلاس در‌آمده‌ایم، برای ناهار امکان دیگری هم غیر از قابلمه خانگی و ساندویچ بوفه داریم، چلوکباب، که باید قبل از ساعت ده به دفتر مدرسه سفارش دهیم. ظهر که می‌شود شاگرد چلوکبابی سینی به سر می‌آید با ظرفهای با سرپوش فلزی که با همان غذا را زیر و رو می‌کنیم تا کره آب شود. وای که چه مزه‌ای دارد. سالها بعد چلوکباب با این در فلزی می‌شود از آرزوها

کم کم داریم اطرافمان را بهتر می‌بینیم. حالا می‌فهمیم که آن بانوی به زعم ما بداخلاق که بیشتر مواظبت از بهداشت و تمیزی می‌کند، همسر دکتر بنی‌احمد است. و یاد می‌گیریم آن سرپوشیده کوچک که سقفش برزنت رنگی است و تنبیه‌گاه خوانده می‌شود چیست. بچه‌های بی‌انضباط را ناظمان به زیر چادر می‌فرستند و کسی را که مشق یا پاکنویس ننوشته معلمان. بعد از خوردن زنگ کلاس، یکی ازناظمان به تنبیه‌گاه می‌رود و ساکنان موقت آن را دلالت می‌کند. البته گاهی هم دلالت به چکهایی منجر می‌شود که می‌گویند مال آقای بهرامی آبدارتر است. ما بچه‌های سربراه البته در تنبیه‌گاه گوشه بازی می‌کنیم، هرگاه خالی از سکنه باشد

بازیهای مرسوم در زنگهای تفریح و ساعت ناهاری متنوع است. بزرگترها بیشتر بسکتبال و فوتبال بازی می‌کنند، و کوچک‌ترها لی‌لی هشت خانه و دوز. برای دوز صفحه‌های مقوایی سبز رنگ خط‌کشی شده در دفتر مدرسه موجود است که باید از خانم مسگرا، بانویی مهربان و همیشه خوشرو که کارهای دفتری مدرسه را برعهده دارد امانت بگیریم. به عنوان مهره هم از هسته تمرهندی استفاده می‌کنیم، که هر کسی باید برای خودش جمع کرده باشد

اما واقعا که حکایتی است این کتابنویسی. به عنوان تکلیف عید، باید در یک دفتر جدا عین کتاب فارسی را بنویسیم. مادر و خواهرها هم نقاشیهای کتاب را می‌کشند و رنگ می‌کنند تا "عین" تر شود! وای به روزگار کسی که صبح چهاردهم فروردین کتابنویسی را نیاورده باشد. سر وکارش با تنبیه‌‌گاه است، ولی گویا با دلالتهای جدی‌تر. پاکنویس حساب هم از آن کارهای شاق است

دو سه نفری که شاگردهای ممتاز هستیم، ظهرها باید به نوبت در کلاس بمانیم و دیکته تصحیح کنیم. مداد قرمز سوسمار نشان هم باید خودمان داشته باشیم. هنوز مشق و دیکته و همه چیز با مداد نوشته می‌شود. خط‌کشی دو حاشیه هر صفحه هم از ضروریات است. هر چند از سال سوم از قلم خودنویس استفاده خواهیم کرد، دکتر بنی‌احمد که خطی بی‌نهایت قشنگ دارد، هر روز سرمشق پلی کپی شده می‌دهد تا کم‌کم قوسها و شکسته‌نویسی را یاد بگیریم. "منت خدای را عز وجل" را تا "از دست و زبان که برآید" هر روز باید بنویسیم

جهان تربیت، قسمت اول
جهان تربیت، قسمت سوم

2 نظر

Blogger Zara نوشته

Ghesmat sevoom hanooz neveshte nashode ya man linkeshoo nemibinam??

Majzoob in shekel khatere nevisiam,... hese kheili khobi behem dast mide vaghati mikhoonameshoon,...
nasretoon ham ke aalie...

۲۶ اسفند ۱۳۸۵ ساعت ۱۴:۳۴  
Anonymous سارا نوشته

وای مداد سوسمار نشان...توی مدرسه آثار سعدی می خوندین واقعن خوش به حالتون توی دانشکده ی ادبیات درست حسابی به ما نه سعدی یاددادند نه فردوسی

۳۱ شهریور ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۰۶  

ارسال یک نظر

خانه

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: