جهان تربیت، قسمت اول
رو به شمال صف میبندیم، به طرف صفهای که با چند پله از حیاط جدا میشود و ورودی ساختمان مرکزی است. سمت راست پلکانی است که به زیر زمین میرود، که آشپزخانه است و سالن غذاخوری که بعد از ناهار سالن نمایش فیلم میشود. نمیدانم اولین بار با چه معجزهای یاد میگیریم در صفهای منظم روانه کلاسها شویم. از آن چند پله که بالا میروی، در اشکوب اول دو کلاس اول است، سمت چپ اول الف که آموزگارش خانم سیرتی است، و سمت راست اول ب که معلمش خانم نابغی است
در جنب در ورودی این دو کلاس نیمکتی هست تا مادران بچههایی که بیتابی میکنند آنجا بنشینند، تا هر وقت لازم باشد. من هم از این دستم! نازنین مادرم با دو انگشت اشاره و وسط مخابره میکند که میخواهد دو دقیقه بیرون برود و سیگاری چاق کند. منصرف میشود وقتی میبیند لب و لوچهام آویزان شده. بعدها میفهمم که دکتر بنیاحمد، مدیر دبستان، که روانشناس تربیتی کودکان است، اعتقاد دارد بچه باید تا نه سالگی در آغوش مادر باشد
باری، خانم سیرتی شکلهایی بر تخته میکشد که باید در دفتر شطرنجی تقلید کنیم. اولین دوست مدرسهای عبدالرضا طوسی است که کنارم مینشیند، البته دوست صمیمی نخواهد بود. چشمم را که میبندم، اسمهایی دیگر هم رژه میروند. فرشید پریور، کامبیز غفاری، اردشیر کیارش، محمود زجاجی، سیمانتوپ، لاجوردی، آوینی، بکتاش، علایی، سیستانی زاده... با چند نفری از این فهرست هنوز با تلفن و ایمیل در ارتباطم، و الباقی این شبحهای کودکی، گنگ و محو، با دیدن عکسهای کلاسی شفاف میشوند. کلاس اول کامبیزغفاری دوستم میشود، صمیمی. او هم اشک میریزد به پهنای صورت که به من نگویید غفارجباری، که فامیلی کاملش است، فقط بگویید غفاری، که تا ابد رویش میماند. مادرهای دو بچه اشکریز گپ میزنند بعد از کلاس، و دو بچه دوست میشوند به تبع مادران
کجا بودم؟ هان، آقای فهمی به کلاس میآید با ویولنی که عاشق عوض کردن حلزون سر دستهاش است با صورتکهای چوبی که گویا خودش میسازد. فافافا فافافا، سرود شاهنشاهی میزند. یادم نیست چند جلسه یا چند ماه طول میکشد که یادش بگیریم و بخوانیم. سالهای بعد کتاب جلد آبی سرودهای مدارس را به اهتمام عزیز شعبانی میخریم و دهها سرود دیگر یاد میگیریم، سرود معلم، مادر، نمیدانم اسمش چیست سرودی که ربع قرن اگر شاها دارد و ما رب قرن میگوییم، چه میدانیم ربع یعنی چه! بعد معلم انگیسی میآید، نازنین بانوی مهربان ارمنی که اسمش نمینشیند در خانه حافظه
ناظمها سه نفرند، آقای بهرامی، آقای حبیبی، و مستر شریف که چون انگلیسی هم درس میدهد چنین خوانده میشود. روز که تمام میشود، نوارهایی با رنگهای گوناگون به سینهمان سنجاق میکنند که نشان میدهد با کدام سرویس باید برویم. من با سرویس محمد آقا هستم که با پنج تومانی سبزی که مادرم در کفش گذاشته من را جلو کنار خودش مینشاند، واین ماهانه محمدآقا تا آخر دبستان برقرار میماند. میگویند محمدآقا بهترین راننده سرویس است و فقط او در راه داستان امیرارسلان میگوید. هنوز به دلم مانده که در عقب ماشین چه میگذشت، جایی که دو ردیف نیمکت بود، یکی برای پسران و یکی برای دختران که ساختمانشان یک بلوک فاصله داشت با ما، به تعبیر فرنگیان. پسرانه در خیابان بهار، دخترانه در صنیعالدوله
4 نظر
درود فاريا ي گرامي
كامنت تان را در وبلاگ استاد آشوري ديدم
اما متوجه نشدم كه شما موافق حذف ء از زبان فارسي هستيد يا خير .
___________________
پاينده باشيد
شاگرد گرامی ولتر، ممنونم برای کامنت مهرآمیزتان. لینک به بلاگتان کار نمیکند، لذا اینجا پاسخ میدهم با این امید که ببینید. من در ادب فارسی فقط عاشقی آماتورم، پس شخصا هیچ نظری ندارم، سهل است، موافقت یا مخالفتم با حذف همزه به پشیزی نمیارزد. ولی با اقتدا به بزرگان متخصص زبان، همزه آخر را حذف میکنم و اجزا مینویسم مثلا، و در حالت اضافه همزه را به "ی" تبدیل میکنم، مثل "اجزای". ولی همزه وسط جزئی از فارسی است و چند دستور ساده مشکل شما را در املای آن برطرف میکند. از جمله همزهای که ماقبلش مضموم باشد با شکل "ؤ" نوشته میشود مثل "لؤلؤ"، یا همزهای که ماقبلش ساکن باشد و خود مفتوح با شکل "أ" نوشته میشود مثل "مسأله". توصیه میکنم به دستور زنده یاد خانلری مراجعه فرمایید... اما یک چیز را به ضرص قاطع میدانم و آن صرفه جویی در استفاده از عنوان استاد است. آقای آشوری سه چهار دهه پیش خدماتی گران به ادب فارسی کرد با ترجمه و به خصوص برگردان "چنین گفت زردشت" که در جوانی بارها خواندم و لذت بردم. ولی نه از نظر آکادمیک و نه عرفا "استاد" نمیتواند بود
Az in deghat khosham miad, ye joor ehteram ro azash be zaban madarim ehsas mikonam, va bishtar ye joor deghat ke hasele ye omr tajrobast...
می خواستم در مورد جهان تربیت کامنت بذارم نشد . اینجا میذارم . می خواستم بگم فوق العاده است...یعنی همه چی یادتونه . نوشته هاتون جالبه . فکر کنم همه اهل ادب اینجا جمعن. همچین ما هم داستانی نوشته ی ادبی هم می نویسیم . توی دانشگاه هم کمکی ادبیات خوندیم
ارسال یک نظر
خانه