پنجشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۷

پلی تکنیک تهران، قسمت سوم

باز از قلم افتاد، تکه معروف فرشید حبیب، هر وقت استادی می‌گفت می‌توانید در امتحان جداول را با خود بیاورید، فوری می‌گفت پس استاد فرمودید می‌توانیم چتاول را بیاوریم! فقط دور و بریها می‌فهمیدند که چتاول می‌گوید یعنی چتولها، نه جداول

کسی که در دسته‌ها و رسته‌های رفقا و برادران نباشد، در سال اول هیچ نمی‌داند که ماه آذر چه در بطن می‌پرورد. برادران و رفقا که انجمن صنفی را در ید اختیار دارند، به دانشجوی پسری که سلامی و خوش و بشی علنی با دختری داشته باشد یا بالعکس، تذکر می‌دهند اول بار و نمی‌دانم چه می‌کنند دیگر بار. شنیدم که فریال، همکلاسی دختری که زنده باشد یادش، سالها پیش در تصادفی تعداد ورودیهای 54 را کاهش داد، باری، به سبب این که سری زنده داشت و از اهالی شادمانی بود، در کلاسی به دام صنفیان افتاده بود و ضربی و شتمی دیده بود

اوایل آذر، در رستوران، یا به قول دوستان گفتنی، سفت سرویس، مشغولیم به تناول ناهار، که ناگاه هیس‌س‌س‌س... از چهار گوشه سالن صدای هیس بلند می‌شود و بعد سکوت... سکوت... یک دقیقه گویا، چه می‌دانیم هنوز. و بعد، صندلی و میز است که به شیشه‌های قدی سراسری پرتاب می‌شود، قیام قیامت همین است به یقین. هجوم به سمت درها، تراکمی می‌سازد. چهره‌ها عموما ترس خورده است. به یقین فقط ترتیب دهندگان برنامه می‌دانند چه خبر است. صداهایی، از تجربه کرده ها می‌شنوم، می‌شنویم، که فرار باید کرد به بیرون از دانشکده. به نیمه راه نرسیده‌ایم که گاردیها را می‌بینیم اول بار، با کاسکت و باتون و سپر... بعدها یاد می‌گیریم که لگن به سرهاشان بخوانیم! باتونها را می‌کشند و بد جور. می‌زنند و کاری ندارند که خوب است و که بد، نمی‌توانند کار داشته باشند، از کجا بفهمند. تصور می‌کنم اگر متین و موقر به راه ادامه دهم در امانم، باد باتونی در پشتم می‌پیچد، بر می‌گردم بگویم چرا، چهره‌ای می‌بینم که چندان نشانی از انسان ندارد، می‌دوم و جان به در می‌برم. بعد از آن یاد می‌گیرم چطور از این مهلکه‌ها بگریزم

از دفتر خاطرات، سه شنبه 11 دی
امروز صبح فرشیده به انگستان برگشت. حالا اتاق خالی فریده هم تازه حس می‌شود
اوضاع درسی چندان جالب نیست. هنوز در خواب و خیال تحصیل موسیقی هستم. لجاج است یا رمق درس خواندن ندارم، نمی‌دانم. فیزیک بدتر از ریاضی و ریاضی بدتر از شیمی که هرگز دوست نداشته‌ام. اگر سابقه درسهای البرز نبود اصلا نمی‌فهمیدم مدارهای الکترونها یعنی چه. در دبیرستان می‌گفتیم حجم گازها در شرایط متعارف، حالا می‌گوییم در شرایط اس.تی.پی. آخر ترمی هنوز نفهمیده‌ام با چند متر اصل عدم قطعیت هایزنبرگ می‌شود یک دست کت و شلوار دوخت. فقط زبان و رسم فنی است که باز به لطف البرز خوب پیش می‌رود

از ماه سوم به بعد، اداره امور دانشجویی اسم می‌نویسد برای تقاضای کمک هزینه تحصیلی. ماهی سیصد تومن می‌دهند. هر وقت می‌گیرمش صاف می‌روم فروشگاه بتهوون، شش صفحه می‌خرم، از قرار صفحه‌ای چهل وپنج تومن. همین روزها از پدرم قرض می‌گیرم، یک ست سونی می‌خرم. با تعصبی که به سونی دارم، هرچه دوستان، بهروز سهرابی و منوچهر هزارخانی به خصوص که برقی هستند، می‌گویند ترکیب کن، دک کاست تیاک با آمپلی‌فایر سانسویی و گرام دوئال، گوش نمی‌دهم. همه را سونی می‌گیرم، کل مجموعه می‌شود نه هزار و خورده‌ای. پولم به تیونر نمی‌رسد. بعدها دوستی که هنوز خون گرم جوانی و دوستی در عروقش جریان دارد، به مناسبتی تیونر می‌خرد برایم و ست کامل می‌شود. باید اضافه کنم، بعد از کاست خوان و گرام، هنوز تیونر بسیار اساسی است. رادیو 2 از صبح تا شب موسیقی پخش می‌کند، با کیفیت عالی و صدای استریو. به خصوص تازه‌ترینهای پاپ که از هفت ونیم تا هشت شب است و بیشتر آن را ضبط می‌کنم. تازه رادیو تهران هم باز شده، روزی چهار ساعت موسیقی کلاسیک پخش می‌کند، آن هم استریو. گوینده‌ای دارد بسیار مطلع و علاقه‌مند، عاشق اورماندی و آنسرمه

به دانشکده برگردم. ترم اول با هر سختی تمام می‌شود. ترم دوم مهم‌ترین درس برای راه و ساختمانیها استاتیک است، پایه و اساس کار ما، خشت اول. مهندس اشتری درسش می‌دهد. می‌گویند از بهترین معلمهاست و همه راه و ساختمانیها با او می‌گیرند استاتیک را. دوستش ندارم. به اواخر ترم که نزدیک می‌شویم درس را حذف می‌کنم و راحت می‌شوم، هر چند که اولین درس از یک زنجیره درسهای اصلی است که هفت ترم یکی پیش درس دیگری است. همین حذف یک ترم عقبم می‌اندازد. اهمیت نمی‌دهم، یک ترم چشم گاو است! چند سال بعد که همه دوستان ترم آخر قبل از انقلاب فرهنگی فارغ می‌شوند و من می‌مانم پشت در دو و نیم سال، می‌فهمم که یک ترم یعنی چه

از دفتر خاطرات، پنج‌ شنبه 5 فروردین
گفته‌اند از امسال مبدا تاریخ عوض می‌شود، از هجرت به آغاز شاهنشاهی. لذاست که دیگر 1355 نداریم، امسال 2535 خواهد بود... جل‌الخالق
یک سال از نوشتنم در این دفتر گذشت. بهاری دیگر آغاز می‌شود. زیباییهای طبیعت دیگر بار عیان می‌شود. با نام پروردگار سال نو را شروع می‌کنم


پلی تکنیک تهران، قسمت دوم
پلی تکنیک تهران، قسمت چهارم

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: