پنجشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۵

پلی البرز

تا فرصت شود به قسمت سوم خاطرات البرز بپردازم، چند نکته را ضروری دیدم خارج از برنامه بگویم

اول، دهها (راستش دقیقا چهارده!) ای-میل دریافت کردم که گفته‌اند دوست داشته‌اند این مطلب را و خواهان ادامه‌اش هستند. فکر می‌کردم فقط من روحیه نوستالژی زده دارم

دوم، چند نفر یادآوری کرده‌اند از رحیم آقا گفته‌ام، باید از زغال اخته او هم می‌گفتم که شهره عالم است یا بود. راستش می‌خواستم چنین کنم، با این وسواسی که در نوشتن دارم و دسترسی هم نداشتم به فرهنگ فارسی، یک لحظه شک کردم بین زغال و ذغال، صورت مساله را پاک کردم

سوم، چندین نفر هم دو سه خط از خاطرات خود نوشته‌اند. یکی با تعجب گفته من از کلاسهای بالاتر پایم به اغذیه فروشیهای دور و بر باز شد، تو چطور از همان کلاس اول بیرون از مدرسه رفتی برای ناهار. نمی‌دانم راستش. دیگری گفته من به موبی دیک نمی‌رفتم چون آن را سوسولی می‌دانستم. نظر محترم است، هرچند پاسخ دادم من هرگز معنی سوسول و سوسولی را نفهمیده‌ام. نمی‌دانم

چهارم، و از همه مهم‌تر، خبر دارید که البرز دارد می‌رود زیر لوای پلی تکنیک؟ من شخصا هم البرزی بوده‌ام و هم پلی تکنیکی، ولی هرگز افتخار به پلی تکنیکی بودن نکرده‌ام، به البرزی بودن چرا. اگر خبر راست باشد، خداحافظ البرز. گفتم چهارم و از همه مهم‌تر، یاد لطیفه‌ای افتادم که برای زنده‌یاد دکتر ساخته بودند، که برای بچه‌ها به مناسبتی سخن می‌راند که سه نکته دارم، اول سومی را می‌گویم که مهم‌تر است

در ضمن، تقاضا دارم اگر خاطره‌ای دارید برایم بنویسید، اگر دوست داشتید به اسم خودتان اضافه می‌کنم به سریال، اگر نه بهتر، به اسم خودم جا می‌زنم، مگر من ایرانی نیستم

مطلب مرتبط: البرز، قسمت دوم
مطلب مرتبط: البرز، قسمت سوم

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: