سه‌شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۵

فارسی کاربردی

کلاس چهارم ریاضی دبیر ادبیاتی داشتیم، ار آن معلمها که اثر می‌گذارند بر جان تا آخر عمر. اولین بار بود که معلمی می‌گفت در طول سال سه شعر حفظ کنید (هر ثلث یکی) به انتخاب خودتان، نه از کتاب درسی. و باز اولین معلمی بود که به جای توصیف بهار و فایده گوسفند، سه گزارش یا نقد کتاب می‌خواست در درس انشا، یکی برای هر ثلث. عجیب است که درس معلمی که محبوب باشد چه طور نقش بر ضمیر می‌بندد. مثل این که همین دیروز بود، در یکی از ثلثها، نقدی نوشته بودم بر "زندگی، جنگ، و دیگر هیچ" از اوریانا فالاچی، که گزارشی بود از جنگ ویتنام. وقتی آن را در یک جلسه انشا خواندم و به آخر رسیدم، با نهایت احترام گفت کسی که نقد به این قشنگی می‌نویسد "ملزم" را درست به فتح زا می‌خواند، و نه به کسر آن. با چه ظرافت و لطفی این گفت، مبادا که ترک بردارد شیشه جان حساس پسرکی پانزده ساله

این خاطره مقدم کردم بر شیوه تدریس ادبیات فارسی در مدرسه، تا بگویم آنچه سالهاست در ذهن دارم. محصل از دبیرستان بیرون می‌رود، به دانشگاه راه می‌یابد (محصل ما نمونه است، فرض کنید)، پزشک می‌شود یا مهندس (به تبع فرض، جز این دو تخصص از او پذیرفتنی نیست)، و به حرفه وارد می‌شود. اولین بار که لازم می‌شود دو سطر نامه بنویسد، همانا اولین باری است که با فارسی کاربردی رو به رو می‌شود، تا آن را مثله کند! در دبیرستان و دانشگاه چیزی جز سعدی و اوحدی مراغه‌ای به خورد طفلک متخصص نمونه ما نداده‌اند. لذاست که احتراما دو سطر نامه‌اش را از می‌باشد و می‌گردد و می‌نماید پر می‌کند، اکثر فعلها را بی قرینه حذف می‌کند و به تلافی بعضی دیگر را دراز می‌کند. در انتها البته رونوشت یا کپی جهت استحضار هم نمک قضیه است، با یا بی دلیل

مرحوم دکتر خانلری در دستورش، در ملحقات، یادداشتی دارد با عنوان سرزمین یاجوج و ماجوج، خواندنی است، مثل خیلی دیگر از یادداشتهای الحاقی. اما همین دانشمند بذاته معلم، در مثالهای متن دستور، از شعرهای عهد عتیق استفاده می‌کند. محصل بی‌نوای ما، هنوز ترکیب ساده‌ترین حرفهای روزش را بلد نیست، باید شعری را تجزیه کند که هزار و یک صنعت بدیع هم در آن است، و طبعا تشخیص فاعل و مفعول هم فقط از استاد زبان فارسی در دانشکده ادبیات ساخته است، چه رسد به سایر قضایا. سایر دستورها هم چندان تفاوت ندارند، دکتر شریعت، پنج استاد، و همه دیگران

دستوری صادر شده گویا، که همگان به احکام فرهنگستان اقتدا کنند و به آن سیاق بگویند و بنویسند. شبهه قوی که حصاری کردن زبان به امر، پسندیده باشد. کو دلاوری که حوصله کند بخواند، بیاموزد، و درست عمل کند؟ در هر اداره و دستگاه و حتی نشریه (که به قاعده محل باسوادترین باسوادان است) چند نفر توان عمل کردن به دستورالعملهای فرهنگستان دارند؟ بنده آزموده‌ام در این شهر بخت خویش، و با تاسف رخت از این ورطه بیرون کشیده‌ام

برای آزمایش قاعده پذیری نویسندگان، نشریه‌ای را انتخاب کردم با تخصص موسیقی، تا چندان از مطالب آن بی‌اطلاع نباشم. دو مورد بسیار ساده را به یکی از نویسندگان نشریه با درجه فوق لیسانس و با عشق وافر و ذوق محسوس در نوشتن تذکر دادم. اول آن که در فارسی، موسیقی جاز سالها گفته شده و خوب جا افتاده، پس نگوییم موسیقی جز. ‌دوم "می" استمرار که اتفاقا از معدود موارد است که اساتید اتفاق نظر بر جدا نوشتنش دارند، و البته حکم فرهنگستان هم چنین است. پاسخ این بود که جاز را بی‌سوادان به غلط وارد فارسی کرده‌اند و کسی که درستش را می‌داند باید به اصلاح برخیزد. جدا نوشتن "می" پاسخی نداشت. بعد از آن چند نوشته این نویسنده را دنبال کردم، دیدم تذکری دوستانه به لجاج منجر شده، تا جایی که ژوئیه را هم جولای نوشتند و باس را بیس و فرو نگداشتند از هیچ تلاش در این وادی. گیرم جاز به غلط وارد فارسی شده، ژوئیه هم چنین حکمی دارد؟ اگر از تاریخچه ورود واژه‌های غربی اطلاع نداریم و اصرار داریم بر تلفظ انگلیسی به جای فرانسوی، چرا جنیوری نمی‌نویسیم به جای ژانویه؟ آیا ژانویه محصول بی‌سوادان نسلهای قبلی نیست ولی ژوئیه هست؟ گیتار باس را بیس بنویسیم به فرض. با تارباس چه ‌باید کرد؟ تازه این نویسنده‌ای است که (به گفته خود) برای درست نوشتن اسامی فرنگی از چند لغتنامه استفاده می‌کند، هم او، یاد نگرفته که برای درست نوشتن فارسی هم لازم است چند فرهنگ لغت و دستور زبان در کنار دست داشته‌باشد وقت نوشتن

فارسی تنها زبانی است که درست نوشتنش افتخارآور نیست ظاهرا. محصل دبیرستان در کانادا، برای درست نوشتن که از مشکل‌ترین درسهاست، کلاس خصوصی می‌رود یا معلم خصوصی می‌گیرد. حتی املای امریکایی یا انگلیسی واژه‌ها برای او عیب است، هر چند نه ذنب لایغفر. ولی نویسنده فارسی هیچ نیاز نمی‌بیند در کنار دهها فرهنگ لغت و دائرة‌المعارف فرنگی، یکی دو جلد فرهنگ و دستور فارسی هم کنار دست داشته‌باشد

باری، حکم غلیظ و شدید راه بر پویایی زبان می‌بندد. سلیقه و انتخاب عامه تنها معیار است، که واژه‌ای را بپذیرد یا پس زند. یارانه کم کم جواز ورود به محاوره همگان را دریافت داشته، ولی رایانه را هیچ مهندس و متخصص کامپیوتری به کار نبرد و نمی‌برد. تفاوت در کجاست؟ اقبال عمومی و بس. این اقبال چطور حاصل می‌شود؟ مطلبی دیگر است و مجالی دیگر می‌طلبد. ولی وقتی واژه‌ای وارد شد به سلامت، لجاج با آن، تنها وقت و انرژی هدر می‌دهد

مطلب مرتبط: جاز یا جز، جاز یا درامز

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: