دوشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۷

میلیونر زاغه نشین

دیروز میلیونر زاغه نشین را دیدیم، عالی بود
داستان دو پسر بچه است، جمال و سلیم که برادرند، و بی‌خانمان در بمبئی (مومبای)، خود را دو تفنگدار می‌نامند، فقط چون این را جایی شنیده‌اند. بعد که لاتیگا را می‌یابند، دختر بچه زیبا که مثل خودشان آواره است، سه تفنگدار می‌شوند. جمال بعد از وقایعی، وقتی به سالهای جوانی رسیده، در مسابقه تلویزیونی "که می‌خواهد میلیونر شود" شرکت می‌کند و تا مرحله آخر پیش می‌رود و جایزه بیست میلیون روپیه را به دست می‌آورد. جمال و لاتیگا که دل به هم باخته‌اند به هم می‌رسند و داستان "خوش‌پایان" می‌شود
همه داستان با برگشتهای به عقب (فلاش بک) روایت می‌شود تا بیننده بفهمد جمال جواب صحیح به هر سؤال را از کجا می‌داند. سؤال آخر، در مرحله بیست میلیون روپیه این است که در داستان سه تفنگدار الکساندر دوما، غیر از آتوس و پورتوس، تفنگدار سوم کیست. جمال می‌گوید در عین ناباوری پاسخ درست را نمی‌داند... این آخرین سؤال را شانسی جواب می‌دهد: پاسخ الف، آرامیس! جالب است این تمهید سازندگان فیلم که در ابتدا، قبل از تیتراژ حتی، این سؤال بر پرده می‌آید: او میلیونر می‌شود چون
الف) تقلب می‌کند ب) خوش شانس است ج) نابغه است د) چنین نوشته شده
و آخر فیلم این جواب بر پرده می‌آید
د) چنین نوشته شده
و البته بحث است بر سر این که مقصود سازندگان فیلم از این پاسخ چه بوده: مقدر بوده (تقدیر چنین نوشته شده) یا این گونه مسابقات تلویزیونی نمایشی هستند و برنده از قبل نوشته شده... به هر حال فیلم دیدنی است. به دیدنش توصیه می‌کنم، هر چه دستتان رسید در داخل، پرده‌ای، دی.وی.دی، پرده‌ای با کیفیت دی.وی.دی، یا هر چه. برای سینمادوستان لازم به ذکر نیست، این فیلم دو هفته پیش هشت اسکار را کسب کرد، در کارگردانی، تدوین، فیلم‌برداری، فیلم‌نامه اقتباسی، موسیقی اوریژینال، ترانه اوریژینال، میکس صدا، و به عنوان بهترین فیلم
در تماسی با همکاران دفتر شرکت (سندول) در مومبای، پرس و جو کردم از فقر باور نکردنی هندیان که در فیلم داده شده، راست است؟ می‌گویند راست است... می‌پرسم پس این دموکراسی هند که معروف شده بهترین است در منطقه به چه درد می‌خورد. می‌گویند به هیچ درد! وقتی نیمی از مردم حتی نمی‌دانند رای چیست، خوراکی یا پوشاکی، به هیچ درد... می‌پرسم همه جای شهر این طور است. می‌گویند بله، نه همه جا، ولی بیشتر جاها... بیشتر همکاران در شهرکهای تر و تمیز حومه مومبای ساکنند، حتی دفتر شرکت در چند ده کیلومتری بیرون شهر است
ساعت سه که داخل سینما رفتیم از شکوفه‌های پارک تیلفورد جنب سینما عکس گرفتم، و چه خوشحال که بهار آمد. ساعت پنج که بیرون آمدیم از برف سنگینی که می‌آمد عکس گرفتم. گفتم یا از در اشتباه وارد شدیم، یا از در اشتباه بیرون آمده‌ایم، در دنیای دیگری هستیم
قسمتی از رقص و شادمانی پایان فیلم را ببینید

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: