دوشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۷

وصیت‌نامه هایلیگنشتات

چنین روزی بود، 206 سال پیش، که مصاعب و مصایب زندگی بتهوون را واداشت به اندیشیدن به خودکشی. روز ششم اکتبر 1802 در قریه هایلیگنشتات نزدیک وین

بخت خوش آدمیان را اما، از این قصد شوم منصرف شد بی‌فاصله. ولی وصیت‌نامه‌ای که نگاشت خطاب به برادران، باقی ماند به عنوان سندی از شوربختی یک هنرمند. به وصیت‌نامه هایلیگنشتات معروف شد. متن کامل آن را در وبلاگ انگلیسی بخوانید. اینک چکیده‌ای از آن

آی آدمها که مرا بدنهاد، خیره سر و انسان گریز پنداشته‌اید... چه بی‌انصافید، علت این همه را نمی‌دانید.... از شش سال پیش مبتلا شده‌ام به بیماری لاعلاجی که پزشکان نالایق بدترش کرده‌اند... چطور می‌توانم به مردم بگویم بلندتر صحبت کنید، فریاد بزنید، من کرم!... از حسی محرومم که بیشتر از هر کس نیازش دارم، حسی که روزی در من بهترین بود... تنها تقوی است که نجات بخش آدمهاست و نه پول. بارها قصد انتحار کردم، فقط تقوایم به نجات آمد... خدا نگهدار، مرا فراموش نکنید، شایستگی آن دارم که انسانها گاهی مرا به یاد آرند... برای برادرانم کارل و یوهان که بخوانند و بعد از مرگم عمل کنند
طنز روزگار اما، این روز نیک بختی من بود... بیست وشش سال پیش در چنین روزی با همسر نازنینم ازدواج کردم. عجیب بود. زادروز او یکم شهریور را وعده کردیم، عمویم فوت کرد چند روزی پیشتر. به روز تولد من بیست وپنجم شهریور مؤکولش کردیم، خاله‌ام درگذشت. چهاردهم مهر اما سر گرفت ولیمه عقدکنان. سنه 1361 بود

3 نظر

Blogger پريا نوشته

فاريا.ممنونم كه سر زدي.من خيلي گنگ هستم با اين بلاگ نوشتن ها.هنوز برايم خيلي مبهم است.از هيچ چيز بلاگر سر در نمي اورم.امروز اتفاقي ديدم كه كسي اولين كامنت بلاگ را گذاشته است.بلاگ من هنوز بيننده ندارد اخر.متنم شرح حال همان روزم بود.متنم نقطه نداشت.افكارم هم.سونامي احساسات من بود .بي پروا و بي رحم.فاريا.خدا رحمت كند عمو و خاله را كه از سر لطف ايشان هنوز تولد همسرت متعلق به خودش است و تولد تو متعلق به خودت.در شادماني ها نبايد صرفه جويي كرد.حالا دست كم سه روز براي شادي داريد.راستي.ان متن را خيلي ها خواندند.من انرا در پروفايل 360 هم نوشته بودم.ولي فقط يك نفر سرعت گرفت و فهميد كه نقطه نداشت.ان يك نفر تو بودي فاريا.از تو ممنونم

۲۱ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۳:۳۷  
Anonymous ناشناس نوشته

Mobaraaaaaaaaaaak, Anniversary ro migam, man sale 61 be donya omada:d

۲۳ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۱۶:۱۴  
Blogger پريا نوشته

باز هم سلام فاريا.به اي ديوان سر زدم.اينجا رو بيشتر دوس دارم .مرسي كه مهمون خونه من شده بودي.و معذرت كه صاحب خونه با احساسات تلخ ازت تو(تنها مهمان پروفايلم)پذيرايي كرد.ولي خب قرار ما اين بود.قرار من با خودم.از الف تا ی زندگي را نوشتن مشمول اين حرفها هم هست.ولي اگر اين طور نباشد ديگر الفي نيستم.تلخي را بفهمم تا باشد كه قدرشناس شيريني باشم.اين روزها روزهاي خوشي برايم نيستند.ولي شاكر و خوبم.تو چطوري؟دورتر ها مردم خوبند؟كانادا هستي نه؟انجا مردم چگونه اند؟بي شك لبخند انها هم شيرين است.خوش باش و شاد زي

۲۴ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۱:۰۷  

ارسال یک نظر

خانه

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: