چهارشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۶

پازل دنیا

پدر روزنامه می‌خواند. پسر کوچکش اما، مدام مزاحمش می شد. حوصله پدر سر رفت. صفحه‌ای از روزنامه را که یک نقشه بزرگ رنگی جهان در آن بود جدا کرد، قطعه قطعه کرد، و به پسرش گفت

بیا! کاری برات دارم. یک نقشه دنیا به تو می‌دم، ببینم می‌تونی اون رو دقیقا همون طور که بود، مثل پازلهات بچینی... و دوباره به سراغ روزنامه اش رفت. می‌دانست پسرش تمام روز گرفتار این کار خواهد بود. اما یک ربع ساعت بعد پسرک با نقشه کامل شده برگشت

پدر با تعجب پرسید مادرت جغرافی یادت داده؟ پسر جواب داد جغرافی دیگه چیه... پشت اون صفحه عکس یک آدم بود. وقتی تونستم اون آدم را دوباره بسازم، دنیا هم دوباره ساخته شد
از مطلبی که دوستی از تهران فرستاد

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: