اپرا
در آن سالهای طلایی دهه پنجاه، گروه اپرای تهران و باله ملی ایران از پرکارترین گروههای نظیر در همه دنیا بودند. میتوانم بگویم هر کدام دست کم سالی پنج اثر نفیس در برنامه داشتند که به تناوب در حداقل سه اجرا در ماه به روی صحنه تالار رودکی میبردند. جدا از برنامههای ماتینه برای کودکان که افزون بر برنامههای عادی، معمولا عصر پنجشنبه اجرا میکردند یا به ندرت صبح جمعه، مثل اپرای "اپرایی بسازیم" از بریتن که مراحل تصنیف و اجرای اپرا را به کودکان نشان میدهد. بد نیست اضافه کنم این اپرا به فارسی دوبله شده بود، و مثل دوبله فیلمهای سینمایی در ایران واقعا شاهکار بود. برای بیشتر این اجراها از کارگردانان بنام اپرا و طراحان برجسته رقص و البته سولیستهای شهیر دنیا دعوت میشد، هر چند که هنرمندان ایرانی این دو گروه چیزی کم از فرنگیان نداشتند. طراحی رقص بینظیر جمشید سقاباشی، رقصنده اول گروه باله، بر کارمینابورانای کارل ارف هرگز از خاطر نمیرود
آن روزها، بعضی اپراها خستهکننده به نظر میرسیدند، اول قطعا به سبب آشنایی کم، تنها کار آوازی که با پارتیتور دنبال کرده بودم سنفونی نهم بود، و بعد شاید زمان اجرا که هشت بعد از ظهر شروع میشد و با احتساب چندین آنتراکت، گاه تا نیمشب طول میکشید و از پردههای دوم وسوم کسل میکرد محصل خسته را. تا چندی پیش که از اتفاق در یک گوشه دورافتاده کتابخانه وست ونکوور گنجینهای جدید یافتم، پارتیتورهای کامل اپراها. با چه شوقی به این کنج کتابخانه حمله کردهام، خدا داند. هفته اول لاتراویاتا را مطالعه کردم که همیشه دوست داشتهام، و بعد از آن آیدا، نی سحرآمیز، و لابوهم را بر رسیدهام
نی سحرآمیز قدری یکنواخت است و کسالتآور. رسیتاتیوها و دکلمهها را قطعا باید رد کرد در شنیدن از ضبط. در اجرای زنده شاید این قسمتها با همراهی نمایش قابل تحمل باشد. یادم به فیلم تجاری آمادئوس افتاد که دهن دره امپراطور وسط اپرا رقبای موتزارت را، از جمله سالیری، شاد میکند
لابوهم، از سوی دیگر، خیلی مدرن است، لااقل برای گوش من. اورتوری در کار نیست، و آوازها بعد از درامد کوتاه ارکستری آغاز میشوند. برای آماتوری چون من، فقط قسمتهای حاوی بلکانتو جذاب است، که مثلا سوپرانو تا "ر" روی حاملهای اضافه بالا میرود، یا تریل اجرا میکند که سخت به نظر میرسد، مثل آن است که ویولنیستی شیرینکاری کند مثلا. در تمام زمان شنیدن این اپرا بیاختیار به نظرم میرسید نسبت پوچینی به اپرا مثل بروکنر است به سنفونی. شنیدن سنفونی بروکنر هم همین حس و حال را دارد، با پارتیتور لذتبخش و بی آن کسالتبار است
اما وردی، به گمانم در اپرا مشابه بتهوون است در سنفونی. زیبایی ملودیک (ملودی زیبا در خاطر میماند و گاه با سوت زده میشود به تعبیر من)، هنر آوازی، ارکستراسیون عالی، تنوع قسمتهای باشکوه یا محزون، همه و همه در دو اپرای لاتراویاتا و آیدا محسوس است. البته ساختار دوره انتهای کلاسیک – ابتدای رومانتیک هم به قطع و یقین با سلیقه من جورتر میآید. اورتور مستقل، حتی یکی هم جداگانه در پرده سوم، آریاهای فوق زیبا، رسیتاتیوهای محدود و کوتاه، از جمله مختصات کارهای وردی است
آن روزها، بعضی اپراها خستهکننده به نظر میرسیدند، اول قطعا به سبب آشنایی کم، تنها کار آوازی که با پارتیتور دنبال کرده بودم سنفونی نهم بود، و بعد شاید زمان اجرا که هشت بعد از ظهر شروع میشد و با احتساب چندین آنتراکت، گاه تا نیمشب طول میکشید و از پردههای دوم وسوم کسل میکرد محصل خسته را. تا چندی پیش که از اتفاق در یک گوشه دورافتاده کتابخانه وست ونکوور گنجینهای جدید یافتم، پارتیتورهای کامل اپراها. با چه شوقی به این کنج کتابخانه حمله کردهام، خدا داند. هفته اول لاتراویاتا را مطالعه کردم که همیشه دوست داشتهام، و بعد از آن آیدا، نی سحرآمیز، و لابوهم را بر رسیدهام
نی سحرآمیز قدری یکنواخت است و کسالتآور. رسیتاتیوها و دکلمهها را قطعا باید رد کرد در شنیدن از ضبط. در اجرای زنده شاید این قسمتها با همراهی نمایش قابل تحمل باشد. یادم به فیلم تجاری آمادئوس افتاد که دهن دره امپراطور وسط اپرا رقبای موتزارت را، از جمله سالیری، شاد میکند
لابوهم، از سوی دیگر، خیلی مدرن است، لااقل برای گوش من. اورتوری در کار نیست، و آوازها بعد از درامد کوتاه ارکستری آغاز میشوند. برای آماتوری چون من، فقط قسمتهای حاوی بلکانتو جذاب است، که مثلا سوپرانو تا "ر" روی حاملهای اضافه بالا میرود، یا تریل اجرا میکند که سخت به نظر میرسد، مثل آن است که ویولنیستی شیرینکاری کند مثلا. در تمام زمان شنیدن این اپرا بیاختیار به نظرم میرسید نسبت پوچینی به اپرا مثل بروکنر است به سنفونی. شنیدن سنفونی بروکنر هم همین حس و حال را دارد، با پارتیتور لذتبخش و بی آن کسالتبار است
اما وردی، به گمانم در اپرا مشابه بتهوون است در سنفونی. زیبایی ملودیک (ملودی زیبا در خاطر میماند و گاه با سوت زده میشود به تعبیر من)، هنر آوازی، ارکستراسیون عالی، تنوع قسمتهای باشکوه یا محزون، همه و همه در دو اپرای لاتراویاتا و آیدا محسوس است. البته ساختار دوره انتهای کلاسیک – ابتدای رومانتیک هم به قطع و یقین با سلیقه من جورتر میآید. اورتور مستقل، حتی یکی هم جداگانه در پرده سوم، آریاهای فوق زیبا، رسیتاتیوهای محدود و کوتاه، از جمله مختصات کارهای وردی است
قسمتهایی از سه اپرای "نی سحرآمیز" اثر موتزارت، "لاتراویاتا" اثر وردی و "لابوهم" اثر پوچینی در بلاگ انگیسی آماده شنیدن است
0 نظر
ارسال یک نظر
خانه