پنجشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۵

البرز، قسمت ششم

چه خاصیتی است که بعضی معلمان و دبیران در خاطر می‌مانند همه عمر، به نیکی و با عشق؟ اما چه خوب که بسیار کم است تعداد آنان که به بدی در حافظه می‌مانند. یکی از اینان بهنیا نامی است که انگلیسی پنجم را درس می‌دهد، آدمی بسیار بی‌ادب، خودپسند، خشن، و کم‌سواد. خیلی سعی کردم چنین ننویسم بعد از سی ویک سال، ولی باید گفت و نوشت. بعد از سه سال تحصیل در انجمن ایران وامریکا با معلمهای امریکایی، و با سابقه انگلیسی خوانی در دبستان، نمره بیست از بیستم در این درس تضمینی بود، همیشه. این استاد بهنیا اما علاقه‌ای داشت که نوزده بدهد، با نهایت تلاشی که می‌کرد شاید بتواند از آن هم کمتر دهد! یک بار بحثمان شد بر سر تلفظ "تنیس"، که حضرت استادی با تکیه (اکسنت یا آکسان) بر بخش دوم خواندند، و حقیر به عرض مبارکشان رساندم تکیه بر بحش اول باید باشد. وه که مثل این که ساعتی پیش بود. استاد با دست بالا برده به نشانه سیلی قریب‌الوقوع بالای سرم آمد که فضولی موقوف. گفتم جرات دارید بزنید... فریاد برآورد از کلاس بیرون رو! نه، بدتر، از کلاس بیفت بیرون! بگذریم، هنوز بند از بندم می‌گسلد یادآوری واقعه. دوست نمی‌دارم این نوع خاطره را

از آن نازنینان اما، یکی آقای روحانی است که فارسی و تاریخ ادبیات درس می‌دهد. تا بخواهی دل به دل می‌دهد و گپ می‌زند. با درک علاقه من به شعر، دقایقی بیرون کلاس به تجزیه و تحلیل فرم و عروض درس جدید می‌پردازد، و من هر کلمه‌اش را عاشقانه می‌بلعم. این روحانی آن روحانی ادبیات ششم نیست. آن یکی اردشیر روحانی است، با دکترای ادب فارسی، که به نوبه خود از بزرگوارانی است که از نسل قبل به یادگار مانده، بسیار متین، مؤدب، فهیم و مهربان. از نسلی است که هنوز الفهای وسط را "او" می‌گویند، رستم دستان را مثلا رستم دستون می‌گوید

گویا دکتر اردشیر روحانی بی خبر و مقدمه، به کلاس ششم کشید قصه را

عجب کلاسی است اما ششم... از ناظمی آنتیک، زنده یاد گلبابایی بگیر تا یک به یک دبیران. شکر که از تاریخ و جغرافی و طبیعی خلاص شدیم امسال. از آزمایشگاهها شروع کنم. آزمایشگاه شیمی با مهندس نورآیین است، همان که شیمی چهارم را هم در محضرش بودیم. آزمایشگاه فیزیک را مهربان مردی اداره می‌کند، آقای وحید نامش. در جلسه‌ای که به مبانی فیزیک صوت مربوط است، دیاپازونی را به صدا می‌آورد و از من می‌پرسد کدام نت است، آخر اکثر دبیران می‌دانند که دلبسته موسیقیم و دستی بر ویولن دارم. می‌گویم "سل" است، می‌گوید "دو" است، و تا احساس دماغ سوختگی آزارم ندهد دلداری می‌دهد که تشخیص نسبی نتها از همه موسیقیدانان ساخته است، چنان که یک نت را به ویولنیست بدهی، هر چهار سیم را نسبت به آن کوک می‌کند. اما تشخیص مطلق نت از هر گوشی ساخته نیست، و به نوابغی چون موتزارت اختصاص دارد

انگلیسی را آقای زمینی درس می‌دهد، که همسری امریکایی دارد، زبان را خوب می‌شناسد، و در پلی‌تکنیک هم تدریس می‌کند. علاقه‌ای عجیب به من دارد. هر از گاهی اشاره می‌کند به من که هم درس و هم شخصیت را از این جنتلمن یاد بگیرید. چه کیفی دارد شنیدن این جور تمجید از معلم، هر چند حریفان می‌گویند با تربیت امریکاییش و با اشاره به کراواتم که اغلب در مدرسه می‌زنم، جنتلمنی که می‌گوید حالت تمسخر دارد

از نوابغ، هر چند دبیران ششم همه نابغه‌اند، آقای بحرانی است، که نامش به خاطر کتاب جبر و مثلثات معروف به جبر بحرانی-زاوشی که با همکاری آقای زاوشی نوشته فراگیر است. جبر و مثلثات ششم ریاضی را شوخی می‌داند، به جای آن لم یاد می‌دهد برای تستهای کنکور. به سبب برجستگی قسمتی از بدن، عنوانی خاص بر او گداشته‌اند که بماند. دیگری علی نعیمی است که شیمی آلی درس می‌دهد. فرمولهای مواد آلی را همزمان با دست راست از سمت راست تخته و با دست چپ از سمت چپ شروع می‌کند و شگفت آن که درست در وسط همه چیز جفت وجور می‌شود! تازه با سه رنگ گچ بین چهار انگشت. کارش که تمام می‌شود به ته کلاس می‌رود و تا ما فرمول را بنویسیم لختی می‌خوابد! به علی چهار دست وپا معروف است به همین دلیل

هرگز نفهمیدم آن درس هندسه ترسیمی و رقومی به چه کار می‌آید؟! درسمان دادند و یاد گرفتیم چطور "اپور" بکشیم به کسر همزه اول، که تصویر دوبعدی خاصی است از نقشه سه بعدی، اما نه به دردی خورد و نه در خاطر ماند

اما باید اعتراف کنم که در این کلاس شوم یک نفر را هم به قتل رساندیم! آقای مهماندوست دبیر حساب استدلالی، که در تابستان بعدی سکته کرد و فوت کرد. می‌گویند آن قدر که بچه‌ها اذیتش می‌کردند دق کرد. استقرای ریاضی تکیه کلامش بود، که محصلان طور دیگری می‌گفتند

باری، گل معلمهای ششم اما آقای میرحسینی است که فیزیک درس می‌دهد. از آنهاست که هرگز چنته‌اش خالی نمی‌شود و در جواب فی‌البداهه کم نظیر است. شوخی خاصی هم با من دارد که موجب نشاط دوستان است. می‌داند که سیمهای ویولن به ترتیب می-لا-ر-سل کوک می‌شوند و نام دارند، قسمت عمده فیزیک ششم هم فیزیک صوت است در دو بخش تارهای لرزان و لوله‌های صوتی. هر از گاهی طعنه می‌زند که مواظب سیم لا باش، اگر پاره شود بد می‌شود. این هم دیگر از دستم در رفت برای آنان که خواسته‌اند سانسور نکنم چیزی را

وه که چه خاطراتی رژه می‌رود در برابر چشمانت اگر ببندیشان چند لحظه. انگار نه سی و چندی سال گذشته از آن دوران. طرفه آن که می‌دانی از آن یاران و همکلاسیان هنوز با چند تایی در تماسی، سهل است، یکی دو نفرشان هنوز بهترین دوستانت هستند... پر گفتم، بس است. گفته‌اند مفصل‌تر بنویس و زود از هر کلاسی نگذر که بعضی قسمتها حلاوتی دارد. خوشحالم از این نظرها، ولی می‌ترسم از حوصله خارج شود... تا بعد

مطلب مرتبط: البرز، قسمت پنجم

3 نظر

Anonymous ناشناس نوشته

Descriptive and Projective Geometry (in Persian: hendeseh tarsimi roghumi[digital]) is the foundation of Computer Graphics and Visualization and their applications is being enjoyed by millions of computer users everyday.

۷ بهمن ۱۳۸۵ ساعت ۱۵:۵۵  
Blogger Unknown نوشته

rasti zamane shoma Timsar Shabani ham bood ???

۲۲ بهمن ۱۳۸۵ ساعت ۵:۴۸  
Anonymous ناشناس نوشته

dorood ba shoma, az khandane khaterate shoma besyar mahzooz shodam,besyar khandani va ziba ast.albate dar hale hazer doostane digari dar in madrese khedmat mikonand.garche hich kodoom mesle Dr mojtahedi modir nistan.ama khob! khedmat mikonand!ma ham khosh halim ke mesle shoma (garche kheli ba'd az shoma) dar in madrese dars khoondim.hamishe tandorost, pirooz & shad bashid.hamvatane aryayee.

۲۳ آذر ۱۳۸۶ ساعت ۲۲:۲۸  

ارسال یک نظر

خانه

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: