یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۵

پرلمن در روسیه

از سفر سال 1990 پرلمن وهمسرش به روسیه ویدیویی تهیه شده که منبع خوبی است برای شناخت بیشتر این هنرمند. روحیه عجیب انسانی که به رغم علت جسمی به این درجه از ویرتوئوزی می‌رسد، حیرت آور است. در هر حرکت پرلمن حسی فوق العاده از طنز، به سخره گرفتن دنیای مادی، و پیروزی بر سرنوشت به تعبیر بتهوون موج می‌زند. اینجا نمی‌خواهم زندگینامه‌اش را بازگو کنم، که در بسیاری جاها هست، و به خصوص در نوشته‌ای از یک نوجوان ایرانی به بهترین شکل روایت شده‌است. فقط می‌خواهم چند نکته از این ویدیو را نقل کنم که جایی نوشته نشده، و چند صحنه را در عکسهایی که جایی منتشر نشده به تصویر بکشم

در گردشی در مسکو، که ترجیح می‌دهد با قطارهای مترو باشد، ویولنش را از جعبه در می‌آورد و به قدر ده ثانیه می‌نوازد، بعد به همراهانش می‌گوید، حالا می‌توانم در رزومه‌ام بنویسم در ایستگاه مترو هم نواخته‌ام

در آخر رسیتال وقتی شنوندگان علاقه‌مند ولی کم توجه روسی می‌خواهند از پایین صحنه به او گل بدهند و اصرار دارند شخصا گلها را بگیرد، با احترام و لبخند اشاره می‌کند آنها را لب سن بگذارند، نیست که هر دو دستش به عصا بند است

تنها جایی که قدری صورتش در هم می‌رود، در انتهای برنامه مستر کلاس، آنجا که نوجوانی از او امضا می‌خواهد، قدری با نامهربانی می‌گوید آه نه نه نه. . . نمی‌دانم، حتما دلیلی و سابقه‌ای برای این حساسیت وجود دارد

در مستر کلاس از زندگی داخلیش سؤال می‌شود، اول همسرش را در میان حضار نشان می‌دهد، و بعد می‌گوید پنج فرزند دارد، یک پسر بیست ویک ساله، یک دختر بیست ساله که پیانیست است، یک دختر شانزده ساله که خواننده سوپرانوست، یک پسر یازده ساله که ترومپت می‌نوازد و هم در کر خردسالان متروپولیتن می‌خواند، و بالاخره یک کودک شش ساله که نمی‌گوید دختر است یا پسر

عکسهای پرلمن در سفر روسیه، ویدیوی کوتاه 3:36 دقیقه
موسیقی زمینه: نیکولو پاگانینی، کنسرتو ویولن نمره یک در رماژور اپوس 6 موومان دوم
ویولن ایزاک پرلمن، ارکستر رویال فیلارمونیک، رهبر لارنس فاستر

1 نظر

Anonymous ناشناس نوشته

داشتم دنبال یه چیزایی درباره هیلاری هان می گشتم . این وبلاگ باز شد . راستش اونقدر هیجان زده شدم که در ...در واقع ... نمی دونم چجوری بگم که خیلی خوشحالم . اگه شما تنها "گاهی آرشه ای به ویالنتون می کشین" پس من تنها سازی دارم و گاهی بهش نگاه می کنم و فکر می کنم . وقتی یک نقطه ی مشترک هست آدم حس می کنه خیلی به هم نزدیکه . حالا فرض کیند یک علاقه یا عشق مشترک وجود داشته باشه ... مثل اینکه خوب نمی تونم حسمو بگم . می ذارم واسه وقتی که هیجانم کمتر شده باشه .

۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۶ ساعت ۱۳:۰۹  

ارسال یک نظر

خانه

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: