الکساندر دوما
رمانهای تاریخی الکساندر دوما با ترجمه روانشاد ذبیحالله منصوری، چند دهه کتابخوانی را در ایران رونق داد و چند نسل ازعوام و خواص را به کاخهای پاریس و شاهراههای فر انسه برد. در کتابهای فارسی کمتر زندگینامهای از دوما دیدم، پس با خواندن بیوگرافی نسبتا مفصل او در مقدمه ترجمه انگلیسی شوالیه دو مزون روژ، برآن شدم خلاصه ای از آن را تقدیم علاقهمندان این رمان نویس نابغه کنم
الکساندر دوما (1870-1802) مشهورترین نویسنده فرانسوی قرن نوزدهم است، و این شهرت را بیشتر وامدار رمانهای تاریخی است، از قبیل سه تفنگدار و کنت دو مونت کریستو، که این هر دو در فاصله زمانی یک سال از 1844 تا 1845 تحریر شد. دوما، در کنار اونوره دو بالزاک و اوژن سو، از اولین رمان نویسان سریالی شناخته شده، و از او بیشتر از سیصد عنوان نمایشنامه، رمان، سفرنامه، وخاطرات به جا ماندهاست. تشابه نام او با فرزندش که او هم نویسنده بود باعث شده اغلب آنان را با افزودن پدر یا پسر به الکساندر دوما بخوانند، هر چند از دوما پسر تنها یک رمان شهرت یافته که مادام کاملیا نام دارد
الکساندر دوما پدر روز بیست وچهارم ژوئیه 1802 در شهر کوچک ویلرکوتره، درهشتاد کیلومتری پاریس متولد شد. او سومین فرزند اصیلزادهای بود با نام توماس الکساندر داوی دولا پایتریه، از ژنرالهای ناپلئون، که بعد نام دوما بر خود نهاد. مادرش ماری لوئیز الیزابت لابوره نام داشت
به دنبال درگذشت ژنرال دوما در چهار سالگی الکساندر، خانواده دچار عسرت شد، ولی مادام دوما به سختی خرج تحصیل فرزندان را تامین کرد. افسوس که الکساندر رغبتی به درس نشان نمیداد، و فقط در یک درس نمرههای عالی میگرفت: آیین نگارش
در سال 1916 در چهارده سالگی، الکساندر جوان به شغل میرزا بنویسی در یک دفتر اسناد رسمی رو آورد تا کمک خرج خانواده شود. اما شش سال بعد سرانجام علاقه وافر به نمایش، او را به پاریس کشاند، تا با فرانسوا ژوزف تالما تراژدی نویس بزرگ آشنا شود و عزم در نویسندگی جزم کند
در همین اوان به کمند عشق کاترین لابای دوزنده گرفتار شد، همسری که پسری هم برایش به ارمغان آورد. بیمناسبت نیست اضافه شود الکساندر بعدها از معشوقههای بیشمار برخوردار شد، ولی هرگز دیگر ازدواج نکرد
در سال 1825 زمانی که به کار نسخه برداری در دستگاه دوک دورلئان اشتغال یافت، همان که بعدها با نام لوئی فیلیپ بر تخت نشست، به تحریر نمایشنامهای در یک پرده پرداخت، ولی تا دو سال بعد که در اجرایی از هملت حضور یافت و دگرگون شد، خط اصلی و اختصاصی خود را پیدا نکرد. میگفت در این اجرا شور واقعی انسانهایی از گوشت و خون را درک کرد و تازه به معنی نمایشنامه پی برد
روز یازدهم فوریه 1829 دوما شاهد موفقیت را در آغوش گرفت و با نمایشنامه هانری سوم و دربار به شهرتی آنی دست یافت. این نمایشنامه اولین درام فرانسوی دوران رمانتیک به شمارمیآید. پس از مدتی کوتاه که به عنوان پارتیزان جمهوریخواه در انقلاب ژوئیه 1830 شرکت کرد، به کار نویسندگی خود بازگشت، و در دههای که به دنبال آمد، با چندین نمایشنامه تاریخی، خوانندگان و بینندگان را به اعجاب آورد. از جمله آنتونی (1831) و برج نل (1832) از شاخصهای نمایشنامه فرانسوی قرن نوزدهم محسوب میشوند
تمایل نویسنده به جمهوریخواهی، او را به جرگه ناراضیان از پادشاهی لوئی فیلیپ کشاند و ناگزیر از جلای وطن کرد، و در سالهای 1834 تا 1837 سفرنامه سوئیس را نوشت و بعد در گشت و گذار به ایتالیا و روسیه، سفرنامههایی دیگر هم تحریر کرد
الکساندر دوما در حوالی سال 1840 نگارش نخستین رمانهای تاریخی خود را با عشقی که به تاریخ فرانسه داشت و بیشتر تحت تاثیر رمانهای سر والتر اسکات آغاز کرد. اولین کار او در این زمینه رمان سریالی شوالیه دارمنتال بود که با کمک اوگوست ماکه به صورت پاورقی در روزنامهها انتشار داد. ماکه همان است که بعد از این تاریخ در نگارش همه رمانهای بلند دوما همکاری داشت. اما آنچه شاهکار او دانسته میشود، سهگانه یا تریلوژی زندگی دارتنیان بود که در سه تفنگدار (1844)، بیست سال بعد (1845)، و ده سال بعد یا ویکونت دو براژلون (1848) به تصویر کشید. این تریلوژی همراه با رمان مستقل مردی با نقاب آهنین، یک جا با نام سه تفنگدار در ده مجلد به فارسی ترجمه شده است
دیگر سهگانه او که باز با عنوان واحد پاسداران سلطنت به فارسی ترجمه شده مشتمل است بر ملکه مارگو (1845)، خانم دو مونتسورو (1846)، و پاسداران چهل و پنج گانه (1848). و رمانی که بعضی برتر از سه تفنگدار میدانند و شاهکار دوما میخوانند، کنت دو مونت کریستو همزمان در سالهای 1844 تا 1845 به صورت پاورقی در مجلهای منتشر میشد که گفته میشود پاریسیها آن را میبلعیدند. و باز همزمان در سال 1846 رمان شوالیه دو مزون روژ را نیز به پایان رساند.
آخرین محصول همکاری نزدیک این دو دوست، تترالوژی یا چهارگانهای بود که انقلاب کبیر فرانسه را همراه با مقدمات آن شرح میدهد: ژوزف بالسامو یا خاطرات یک طبیب (1848)، گردنبند ملکه (1850)، تسخیر باستیل (1853)، و کنتس دو شارنی (1855). ژوزف بالسامو با همین عنوان در سه مجلد، و سه کتاب دیگر این چهارگانه همراه با شوالیه دو مزون روژ یک جا با نام غرش طوفان در هفت جلد به فارسی ترجمه شده است
در سال 1847 و در اوج شهرت و محبوبیت، دوما به افتتاح تماشاخانهای اقدام کرد، با این امید که رمانها و نمایشنامههای تاریخی خود را به صحنه ببرد. در همین سال احداث یک باب منزل مسکونی را در محله مارلی لوروا آغاز کرد که بعد به کاخ مونت کریستو معروف شد. سه سال بعد این پروژه شکست خورد و به ورشکستگی دوما منجر شد، و ناگزیر شد برای فرار از طلبکاران به بلژیک رود، جایی که خاطرات من (1852) را انتشار داد. ولی یک سال بعد به پاریس بازگشت. پس از آن هرگز، حتی با تاسیس روزنامه تفنگدار و مجله هفتگی مونت کریستو در یک سال بعد هم نتوانست وضع مالی خود را سر و سامان دهد
آخرین دهه زندگی دوما با ماجراجویی دیگری شروع شد. آشنایی با گاریبالدی به سال 1860 او را به متن اسقلال ایتالیا کشاند، تا چهار سال بعد را در ناپل به انتشار روزنامه دو زبانه استقلال بپردازد
الکساندر دوما روز پنجم دسامبر 1870 دیده بر جهان فرو بست، در حالی که پشیزی در جیب نداشت، ولی شکایتی هم از زندگی نداشت. در واپسین نفسها مرگ را بانویی توصیف کرد که با شنیدن قصههایش بر او سخت نخواهد گرفت. صد سال بعد، آندره موروا در زندگینامهاش چنین نوشت که دوما قهرمانی بود از قهرمانان خود، که با قدرت پورتوس، نبوغ دارتنیان، و گشاده دستی ادموند دانته، درهای محبوبیت و آغوش بانوان اصیلزاده قرن نوزدهم را بهروی خود گشود. چهل سال هر ذره از وجودش را در رمانهایش ریخت، و با نثرش کتابها و روزنامهها و نشریهها، و با نمایشنامههایش صحنههای تماشاخانهها را فتح کرد
مطلب مرتبط: ذبیحالله منصوری
الکساندر دوما (1870-1802) مشهورترین نویسنده فرانسوی قرن نوزدهم است، و این شهرت را بیشتر وامدار رمانهای تاریخی است، از قبیل سه تفنگدار و کنت دو مونت کریستو، که این هر دو در فاصله زمانی یک سال از 1844 تا 1845 تحریر شد. دوما، در کنار اونوره دو بالزاک و اوژن سو، از اولین رمان نویسان سریالی شناخته شده، و از او بیشتر از سیصد عنوان نمایشنامه، رمان، سفرنامه، وخاطرات به جا ماندهاست. تشابه نام او با فرزندش که او هم نویسنده بود باعث شده اغلب آنان را با افزودن پدر یا پسر به الکساندر دوما بخوانند، هر چند از دوما پسر تنها یک رمان شهرت یافته که مادام کاملیا نام دارد
الکساندر دوما پدر روز بیست وچهارم ژوئیه 1802 در شهر کوچک ویلرکوتره، درهشتاد کیلومتری پاریس متولد شد. او سومین فرزند اصیلزادهای بود با نام توماس الکساندر داوی دولا پایتریه، از ژنرالهای ناپلئون، که بعد نام دوما بر خود نهاد. مادرش ماری لوئیز الیزابت لابوره نام داشت
به دنبال درگذشت ژنرال دوما در چهار سالگی الکساندر، خانواده دچار عسرت شد، ولی مادام دوما به سختی خرج تحصیل فرزندان را تامین کرد. افسوس که الکساندر رغبتی به درس نشان نمیداد، و فقط در یک درس نمرههای عالی میگرفت: آیین نگارش
در سال 1916 در چهارده سالگی، الکساندر جوان به شغل میرزا بنویسی در یک دفتر اسناد رسمی رو آورد تا کمک خرج خانواده شود. اما شش سال بعد سرانجام علاقه وافر به نمایش، او را به پاریس کشاند، تا با فرانسوا ژوزف تالما تراژدی نویس بزرگ آشنا شود و عزم در نویسندگی جزم کند
در همین اوان به کمند عشق کاترین لابای دوزنده گرفتار شد، همسری که پسری هم برایش به ارمغان آورد. بیمناسبت نیست اضافه شود الکساندر بعدها از معشوقههای بیشمار برخوردار شد، ولی هرگز دیگر ازدواج نکرد
در سال 1825 زمانی که به کار نسخه برداری در دستگاه دوک دورلئان اشتغال یافت، همان که بعدها با نام لوئی فیلیپ بر تخت نشست، به تحریر نمایشنامهای در یک پرده پرداخت، ولی تا دو سال بعد که در اجرایی از هملت حضور یافت و دگرگون شد، خط اصلی و اختصاصی خود را پیدا نکرد. میگفت در این اجرا شور واقعی انسانهایی از گوشت و خون را درک کرد و تازه به معنی نمایشنامه پی برد
روز یازدهم فوریه 1829 دوما شاهد موفقیت را در آغوش گرفت و با نمایشنامه هانری سوم و دربار به شهرتی آنی دست یافت. این نمایشنامه اولین درام فرانسوی دوران رمانتیک به شمارمیآید. پس از مدتی کوتاه که به عنوان پارتیزان جمهوریخواه در انقلاب ژوئیه 1830 شرکت کرد، به کار نویسندگی خود بازگشت، و در دههای که به دنبال آمد، با چندین نمایشنامه تاریخی، خوانندگان و بینندگان را به اعجاب آورد. از جمله آنتونی (1831) و برج نل (1832) از شاخصهای نمایشنامه فرانسوی قرن نوزدهم محسوب میشوند
تمایل نویسنده به جمهوریخواهی، او را به جرگه ناراضیان از پادشاهی لوئی فیلیپ کشاند و ناگزیر از جلای وطن کرد، و در سالهای 1834 تا 1837 سفرنامه سوئیس را نوشت و بعد در گشت و گذار به ایتالیا و روسیه، سفرنامههایی دیگر هم تحریر کرد
الکساندر دوما در حوالی سال 1840 نگارش نخستین رمانهای تاریخی خود را با عشقی که به تاریخ فرانسه داشت و بیشتر تحت تاثیر رمانهای سر والتر اسکات آغاز کرد. اولین کار او در این زمینه رمان سریالی شوالیه دارمنتال بود که با کمک اوگوست ماکه به صورت پاورقی در روزنامهها انتشار داد. ماکه همان است که بعد از این تاریخ در نگارش همه رمانهای بلند دوما همکاری داشت. اما آنچه شاهکار او دانسته میشود، سهگانه یا تریلوژی زندگی دارتنیان بود که در سه تفنگدار (1844)، بیست سال بعد (1845)، و ده سال بعد یا ویکونت دو براژلون (1848) به تصویر کشید. این تریلوژی همراه با رمان مستقل مردی با نقاب آهنین، یک جا با نام سه تفنگدار در ده مجلد به فارسی ترجمه شده است
دیگر سهگانه او که باز با عنوان واحد پاسداران سلطنت به فارسی ترجمه شده مشتمل است بر ملکه مارگو (1845)، خانم دو مونتسورو (1846)، و پاسداران چهل و پنج گانه (1848). و رمانی که بعضی برتر از سه تفنگدار میدانند و شاهکار دوما میخوانند، کنت دو مونت کریستو همزمان در سالهای 1844 تا 1845 به صورت پاورقی در مجلهای منتشر میشد که گفته میشود پاریسیها آن را میبلعیدند. و باز همزمان در سال 1846 رمان شوالیه دو مزون روژ را نیز به پایان رساند.
آخرین محصول همکاری نزدیک این دو دوست، تترالوژی یا چهارگانهای بود که انقلاب کبیر فرانسه را همراه با مقدمات آن شرح میدهد: ژوزف بالسامو یا خاطرات یک طبیب (1848)، گردنبند ملکه (1850)، تسخیر باستیل (1853)، و کنتس دو شارنی (1855). ژوزف بالسامو با همین عنوان در سه مجلد، و سه کتاب دیگر این چهارگانه همراه با شوالیه دو مزون روژ یک جا با نام غرش طوفان در هفت جلد به فارسی ترجمه شده است
در سال 1847 و در اوج شهرت و محبوبیت، دوما به افتتاح تماشاخانهای اقدام کرد، با این امید که رمانها و نمایشنامههای تاریخی خود را به صحنه ببرد. در همین سال احداث یک باب منزل مسکونی را در محله مارلی لوروا آغاز کرد که بعد به کاخ مونت کریستو معروف شد. سه سال بعد این پروژه شکست خورد و به ورشکستگی دوما منجر شد، و ناگزیر شد برای فرار از طلبکاران به بلژیک رود، جایی که خاطرات من (1852) را انتشار داد. ولی یک سال بعد به پاریس بازگشت. پس از آن هرگز، حتی با تاسیس روزنامه تفنگدار و مجله هفتگی مونت کریستو در یک سال بعد هم نتوانست وضع مالی خود را سر و سامان دهد
آخرین دهه زندگی دوما با ماجراجویی دیگری شروع شد. آشنایی با گاریبالدی به سال 1860 او را به متن اسقلال ایتالیا کشاند، تا چهار سال بعد را در ناپل به انتشار روزنامه دو زبانه استقلال بپردازد
الکساندر دوما روز پنجم دسامبر 1870 دیده بر جهان فرو بست، در حالی که پشیزی در جیب نداشت، ولی شکایتی هم از زندگی نداشت. در واپسین نفسها مرگ را بانویی توصیف کرد که با شنیدن قصههایش بر او سخت نخواهد گرفت. صد سال بعد، آندره موروا در زندگینامهاش چنین نوشت که دوما قهرمانی بود از قهرمانان خود، که با قدرت پورتوس، نبوغ دارتنیان، و گشاده دستی ادموند دانته، درهای محبوبیت و آغوش بانوان اصیلزاده قرن نوزدهم را بهروی خود گشود. چهل سال هر ذره از وجودش را در رمانهایش ریخت، و با نثرش کتابها و روزنامهها و نشریهها، و با نمایشنامههایش صحنههای تماشاخانهها را فتح کرد
مطلب مرتبط: ذبیحالله منصوری
1 نظر
سپاس
http://www.mahnaaz.com/
ارسال یک نظر
خانه