نقد جدی وبلاگ
خوشحالم که بالاخره نقدی جدی از نوشته هايم دريافت کردم. يک موسيقيدان حرفه ای با تحصيلات عالی موسيقی، در پاسخ به يکی از دوستان که در مورد مطالب وبلاگ نظر خواسته بود چند سطری قلم زده، که ترجمه فارسی آن تقديم علاقه مندان می شود. پس از دو سه سطر سلام و احوال پرسی معمول ای ميلی چنين نوشته
فاريا، به عنوان نويسنده، به کلاس ناسيوناليستهای مدل عتیق تعلق دارد. کلاسی که اکنون آن را مرد سالار، خودکامه، و حق به جانب می خوانم
دانش موسيقی فاريا سطحی است، ولی اين او را از اظهار نظرهای پرطمطراق باز نمی دارد. و با تمايلات راستی می نويسد. به اين معنی که بدون اين که ربطی به موضوع داشته باشد همواره تلاش دارد به خواننده يادآوری کند که کمونيستها چقدر وحشتناک بودند و هستند (استالين و چين مائويی)، و سلطنت دوستان (فرح) و دلالان قدرتمند فرهنگ غربی (استرن و برنستين) چه اندازه نيکوکارند. به عنوان نمونه
در شوقی که برای تعاليم [امين الله] حسين نزد مربيان آلمانی و فرانسوی نشان می دهد، و هيجانی که بروزمی دهد که او زاده سرزمينی است که روزگاری وصله امپراطوری ايران بوده، توجه ندارد که زبان موسيقايی حسين نه آلمانی است و نه واقعا ايرانی، بلکه زبان آهنگسازان رومانتيک متأخر روسی است که مورد حمايت آهنگسازان دوران شوروی آسيای ميانه هم بود. و اين زبان به طور قطع ايرانی نيست، بلکه لحن شرقی دارد... [با این زبان انگلیسی الکن اینجا را درست نمی فهمم، قریب به مضمون] و از لحن ایرانی دور است
در [فيلم] از مائو تا موتزارت، برخورد استرن با موسيقيدانان چينی ترحم آميز، با تبختر، و به طرزی تمام عيار نژاد پرستانه بود. و موسيقيدانان چين در رده موسيقی غربی بيشتر بعد از انقلاب فرهنگی تربيت شدند و هم اکنون بعضی از آنان از نوازندگان اعجاب آور جهان هستند. اين مستلزم تعليم و ايثار آنان به سهم خود بود تا آموزش ببينند و خود را در فرهنگ موسيقی بيگانه غرق کنند. هر چه بود، نتيجه بزرگواری استرن در آن سفر کوتاه نبود. و ناسازگاری اوليه آنان با استيل اين بود که می خواستند به اجرای موسيقی بيگانه با فرهنگ خود بپردازند
ارکستری که فرهاد مشکوة بنا نهاد، به طور کامل تشکيل می شد از موسيقيدانان پاپتی اروپای شرقی و نماينده موسيقی ايران نبود. آنچه هم اکنون داريم نماينده بسيار بهتری است از موسيقی ما: در زمينه موسيقی محلی کاملا خوب است، در حيطه موسيقی سنتی بد نيست، و در موسيقی غربی افتضاح
در هر حال، در ايران توجهم جلب شد به اين که يکی از موانع مهم فرهنگی بين مردم و سيستم حکومتی دموکراتيک مدرن، روابط مرد سالارانه حاکم بر فرهنگ روزمره شهروندان عادی است، از هر طبقه و قوم. لذا ناراحت می شوم که می بينم اين امر در نوشته هايی انعکاس می يابد که به عنوان سندهای ارزشی تلقی می شوند
در صورت تمایل می توانید متن اصلی را در تصویر بالا ببینننید
0 نظر
ارسال یک نظر
خانه