عشق و دیوونگی
یه روز عشق و دیوونگی و فضولی داشتن قایم موشک بازی می کردن. نوبت دیوونگی شد که چشم بذاره. خلاصه، همه رو پیدا کرد، اما هر چی گشت اثری از عشق نبود که نبود. فضولی که دیده بود عشق پشت یه گل سرخ قایم شده، به دیوونگی رسوند. دیوونگی هم نه گذاشت و نه برداشت، یه تیغ گنده پیدا کرد و فرو کرد تو بته گل سرخ. جیغ عشق که بلند شد همه رفتن سراغش، دیدن چشماش کور شده. دیوونگی خیلی ناراحت شد و تصمیم گرفت همیشه کنار عشق بمونه
همین شد که از اون روز هر وقت عشق سراغ کسی می ره، بدیها رو نمی بینه، و دیوونگی هم همیشه همراهشه
توضیح : حتما دوستان می دانند که این بنده چندان از ادب فارسی بی بهره نیست، ولی باز هم لازم دیدم توضیح دهم نوشتن قایم موشک به جای قایم باشک به اقتضای روایت است
0 نظر
ارسال یک نظر
خانه