چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۴

کارایان

شما که دوستدار موسيقی هستيد، چقدر از مبانی موسيقی اطلاع داريد؟ آيا می دانيد سنفونی چيست و با سونات و کنسرتو چه فرقی دارد؟ اگر نمی دانيد جای نگرانی نيست، به شما اطمينان می دهم بيشتر از موسيقيدانان از موسيقی ناب ملودی نويسانی چون چايکوفسکی و يوهان اشتراس لذت می بريد! موسيقيدان ملودی را حس نمی کند، زيرا وقتی به موسيقی گوش می دهد تنها يک سری نت از جلوی چشمانش رژه می رود! ولی ترديد ندارم به عنوان موسيقی دوست، يک چيز را خيلی خوب می دانيد... وقتی برای خريد صفحه يا نوار سنفونی بتهوون يا برامس می رويد، بين دهها اجرای مختلف، به کمتر از هربرت فون کارايان با فيلارمونيک برلن، يا لئونارد برنشتاين با فيلارمونيک نيويورک رضايت نخواهيد داد. البته اينجا فعلا از فوق ستارگان نسل قبل از قبيل آرتورو توسکانينی می گذرم، چرا که کيفيت آرشيو يادگار مانده از آنان چندان جالب نيست، هر چند که برای موسيقيدان حرفه ای همين آرشيو مونوفونيک بدصدا هم حکم ميوه بهشتی دارد
اما کيست اين رهبر جادويی قرن بيستم که به اعتقاد بسياری از صاحبان نظر چون او رهبری نبوده است؟
هربرت فون کارايان به تاريخ پنجم آوريل 1908 در شهر کوچک انيف نزديک سالزبورگ متولد شد. اجداد او با نام خانوادگی کارايانيس از يونان به اتريش کوچ کردند و بعدها از اسقف سالزبورگ عنوان اصيلزادگی دريافت داشتند و با افزودن نشانه اين عنوان و حذف "س" که رنگ و بوی يونانی داشت، به فون کارايان ناميده شدند. ارنست فون کارايان، پدر هربرت، پزشکی حاذق در جراحی به شمار می آمد، اما عاشق موسيقی بود و در محافل دوستانه و خانوادگی کلارينت می نواخت. برادر او ولفگانگ هم به طور آماتوری همراه با همسرش و دو تن از دوستان يک گروه کوارتت ارگ نوازان تشکيل داد. از بتهوون نقل است که همواره می گفت: "با هر نوع ديکتاتوری مخالفم جز در رهبری ارکستر". ظاهرا فوق ستاره قرن بيستم در امور خانوادگی هم چنين بود. گفته می شود يک بار که پوسترهای برنامه برادر را ديد (و جالب آن که از ولفگانگ کوچک تر بود!)، با قاطعيت از او خواست که نام فاميلش را تغيير دهد، چرا که اعتقاد داشت جز يک کارايان در جهان نيست
هربرت از چهار سالگی به فراگيری پيانو پرداخت، و در پنج سالگی نخستين کنسرت خود را برگذار کرد. در سال 1916 وارد کنسرواتوار موتزارتئوم سالزبورگ شد و محضر برنارد پامگارتنر را درک کرد که از رهبران برجسته زمان بود. اين که چه شد از نوازندگی پيانو به رهبری ارکستر روی آورد دو روايت دارد، و به اعتقاد نگارنده به قرب يقين هر دو صحيح است. اول آن که به علت بيماری و مشکل تاندون يکی از انگشتان، يقين کرد هرگز پيانيست بزرگی نخواهد شد. دوم آن که وقتی پامگارتنر شوق و ولع فوق عادی شاگرد را دريافت، به او توصيه کرد به رهبری روی آورد که يک ساز و ده انگشت پاسخگوی هيجان روحی او نخواهد بود

پس از ادامه تحصيل در مدرسه موسيقی وين، نخستين بار در سال 1929 بر سکوی رهبری ظاهر شد و به سرعت مدارج ترقی را پيمود. در سال 1934 فيلارمونيک وين و در سال 1938 فيلارمونيک برلن را رهبری کرد و سرانجام پس از فوت رهبر نامدار اين ارکستر، ويلهلم فورت وانگلر، در سال 1956 به مديريت هنری و رهبری دائمی فيلارمونيک برلن منصوب شد. بعد از آن قله های افتخار را يکی پس از ديگری فتح کرد و مديريت افتخاری اپرای وين، فستيوال سالزبورگ، و اپرای اسکالای ميلان را بر عهده گرفت

اما آن چه به راستی به شهرت عالمگير و جاودانی کارايان انجاميد، کارهای ضبط او همراه با فيلارمونيک برلن بود. هر چند اکثر شاهکارهای کارايان در همکاری با شرکت دويچه گراموفون خلق شده، ولی با بسياری از کمپانیهای ضبط صفحه کار می کرد. در کليه مراحل فنی توليد شخصا با دقتی وسواس گونه نظارت داشت، همان طور که در اجراهای زنده به خصوص دربرنامه های سالانه فستيوال سالزبورگ عمل می کرد، و با روحيه ديکتاتورمآبانه خود بر همه تدارکات هنری و حتی فنی نظارت می کرد، از طراحی نور و صحنه و لباس تا مسائل آکوستیکی سالن
در کنار کنسرتهای محلی و کارهای ضبط، هرگز از برگذاری تورهای هنری هم غافل نبود. به رغم خاطره تلخ نخستين برنامه اش در نيويورک، هميشه اين شهر را دوست داشت و بارها در آن به اجرای برنامه پرداخت. وقتی در سال 1947 اولين بار به نيويورک رفت، 370 موسيقيدان اين شهر در نامه ای به شورای شهر خواهان جلوگيری از اجرای برنامه يک "نازی" شدند، و در شب اجرای برنامه، انجمن جوانان صهيونيست نيويورک به تظاهراتی در مقابل سالن کنسرت اقدام کرد. ظاهرا کارايان در جوانی به اجبار در حزب نازی آلمان ثبت نام کرده بود و همين سايه ای بود که تا آخر عمر بر محبوبيت اين ستاره حايل شد. باری، از تورهای جالب کارايان (جالب برای ايرانيان) تور تهران بود، که طی آن در سال 1356 در دو شب متوالی در تالار رودکی سنفونیهای 4 و 5 و 6 و 7 بتهوون را همراه با فيلارمونيک برلن اجرا کرد. و البته چندی بعد هم اجرای فراموش نشدنی او از سنفونی 9 بتهوون به مناسبت حلول سال نو مسيحی در آخرين شب سال 1977 که به طور زنده از تلويزيونهای دهها کشور جهان و از جمله تلويزيون ملی ايران پخش شد، بار ديگر ايرانيان هنردوست را به شعف آورد

هربرت فون کارايان در روز 16 ژوئيه 1989 چشم بر جهان فرو بست تا عاشقان هنر او در سراسر جهان تنها به نسل جديد شاگردانش، از جمله سيژی اوزاوا و کلاديو آبادو دل خوش دارند. از او دو دختر، ايزابل و آرابل باقی مانده اند

شاهکارهای رهبری کارايان را بايد بيشتر در آثار رومانتيکهای متاخر تا آهنگسازان قرن بيستم و به ويژه در آثار سنفونيک و اپرايی يافت. شايد هرگز نتوان اجرايی به صلابت، زيبايی، و درستی اجراهای کارايان از سنفونیهای بتهوون، برامس، و مالر شنيد. همين طور اپراهای واگنر، و البته سنفونيک پوئمهای ريشارد اشتراس، که در ميان آنها صفحه "چنين گفت زردشت" به باور نگارنده مطلقا بی نظير است. به خواننده علاقه مند توصيه می شود اجراهای مختلف اين آثار را به دقت با هم مقايسه کند. حتی مقايسه اجراهای خود کارايان در سالهای مختلف عمر خالی از لطف نخواهد بود. به عنوان مثال بهترين ضبط 9 سنفونی بتهوون آلبوم سال 1977 او به شمار می آيد و ضبطهای 1963 و 1988 تفاوتهای اساسی دارند

اما در حيطه دوران کلاسيک و باروک، به دور از تعصب بايد اذعان داشت که اجراهای کارايان بهترينها نيستند. صفحه های يادگار مانده از ارکستر ای ميوزيچی به رهبری فليکس آيو، ارکستر سن مارتين اين دفيلدز تحت رهبری نويل مارينر، و صدالبته فيلارمونيک وين با کارل بوم از شاهدان اين مدعا هستند. مقايسه دو اجرای سنفونی 40 موتسارت، به خصوص موومان اول، يکی توسط کارل بوم با فيلارمونيک وين و ديگری از هربرت فون کارايان با فيلارمونيک برلن نشان می دهد که سرعت اجرای کارايان حداقل 10 ضرب در دقيقه بيشتر است. همچنين بسيار جالب توجه و هم آموزنده است مقايسه دو اجرا از چهار کنسرتو ويولن اپوس 8 ويوالدی معروف به چهار فصل، اول با ارکستر ای ميوزيچی و تکنوازی فليکس آيو که خود رهبری را هم بر عهده دارد، و بعد با فيلارمونيک برلن تحت رهبری کارايان و با تکنوازی پروفسور ميشل شوالب که ويولن اول ارکستر است. اجرای ای ميوزيچی زيباترين اجرايی است که از اين اثر می توان شنيد

در اجرای فرم کنسرتو هم کارهای کارايان چندان عالی از آب در نيامده اند. شايد غرور بيش از اندازه او باعث می شد در اين قسمت به انتخاب همکار تکنواز اهميت کافی ندهد و نام خود را بر جلد صفحه برای فروش آن کافی بداند. بهترين و واضح ترين نمونه اين مورد کنسرتو ويولن بتهوون است. بررسی اين اثر، در صورت دسترسی به اين دو اجرا بسيار جالب خواهد بود: اول با تکنوازی کريستيان فراس همراه با فيلارمونيک برلن و هربرت فون کارايان، که از بدترين اجراهای اين اثر است، و دوم با تکنوازی آيزاک اشترن همراه با فيلارمونيک نيويورک و لئونارد برنشتاين که بدون ترديد زيباترين اجرای اين کنسرتوی جاودانه است
توضيح ضروری : در اين نوشته از تلفظ فارسی اسامی چنان که در ايران مرسوم است استفاده شده، به عنوان نمونه آيزاک اشترن در امريکای شمالی آيزاک استرن گفته می شود
از نشریه دانستنیها، چاپ ونکوور، 28 آذر 82

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: