سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۷

لطف‌الله مجد

ویدیویی کوتاه دیدم از نوازندگی زنده یاد لطف‌الله مجد، سی سال عقب رفتم... وقتی که یک صفحه سی وسه دور از تار مجد داشتم، دوستش داشتم. به گمانم از معدود تکنوازیهای سنتی بود که بارها گوش داده بودم. نرم بود، لطیف بود، جریان داشت، بدون خودنماییهای ویرتوئوز گونه، بدون جفتکهای بد صدا به تعبیر زنده یاد منوچهر خان همایونپور. شیرین نوازتر از مجد نبوده، به اتفاق نظر موسیقی‌دانان و موسیقی‌دوستان، اتفاق نظری که کمتر حاصل می‌شود
لطف‌الله مجد در سال 1296 در شاهی متولد شد. شش ساله بود که صدای تار پسرعمو بر جانش چنگ انداخت. دیری نگذشت که شروع کرد به نواختن بدون معلم، فقط با گوش دادن به صفحه‌های اجراهای بزرگان. در سال 1316 که دبیرستان را تمام کرد، راهی تهران شد و مشغول به کارمندی. راه آهن، وزارت دارایی و وزارت اقتصاد به تناوب محل کارش بودند بعد از آن. همزمان به مجالست با موسیقی‌دانان تهران پرداخت و بعد از چند برنامه خصوصی آوازه‌اش پر شد در شهر. در بیست وشش سالگی تشکیل خانواده داد. آشنایی با مهدی خالدی و حسین تهرانی درهای تالار فرهنگ را به رویش گشود. برنامه‌هایی هم در کافه شهرداری اجرا کرد
در سال 1323 به دعوت خالقی به ارکستر انجمن موسیقی ملی پیوست و با این ارکستر کنسرتهایی در شهرستانها برگذار کرد. سالی بعد از آن، همکاریش با رادیو تهران هم شروع شد و آنجا با پرویز خطیبی و سایر هنرمندان تاتر آشنا شد. وقتی که در سال 1334 برنامه گلها با تلاش داوود پیرنیا شروع به کار کرد، مجد هم به آن راه یافت و تعدادی تکنوازی و چند برنامه با ارکستر یا ساز و آواز همراه ضبط کرد. نوارهایی هم ازو مانده که با بنان، پرویز یاحقی، رضا ورزنده و حسین تهرانی نواخته است
بعد از مدتی کوتاه انتقال به رادیو زاهدان به دعوت اسماعیل نواب صفا، به تهران بازگشت و باز هم به کارمندی در اداره‌ها ادامه داد. در سال 1348 دوران طولانی مبارزه‌اش با انواع بیماری، از جمله سرطان مثانه، شروع شد. در این اوان دو سه صفحه سی وسه دور به همت شرکت آهنگ روز ضبط کرد. در جشن هنر شیراز هم خوش درخشید
در سال 1354 بیماری روحی فرزندش همایون او را در هم شکست. همه برنامه‌های نوازندگیش قطع شد و تلاش پزشکان بی‌حاصل ماند. خالی از لطف نیست که یک بار هم علی عبده، مدیر باشگاه پرسپولیس مخارج معالجات او را در فرانسه تقبل کرد، فقط در برابر تصنیف سرودی برای باشگاه. سرانجام در دی ماه 1357 در صف بنزینی در جاده قدیم شمیران سکته کرد و رفت
از سبک نواختن مجد بسیار گفته‌اند، بیشتر این که ریزهایش تند ولی نرم و لطیف بود و صدای سازش وقتی دست راست را میان دو کاسه می‌برد و با سیمهای سفید و زرد بازی می‌کرد منحصر به فرد بود. اعتقاد داشت گرفتن مضراب با سه انگشت بهتر است، زیرا مضرابهای چپ فقط با شست و سبابه خوب مهار نمی‌شود. اما آنچه نظر بیننده بی تخصص را جلب می‌کرد، استفاده او از انگشت کوچک بود. کمتر دیده شده تارنوازان از انگشت کوچک در انگشت گذاری استفاده کنند و بیشتر این انگشت زیر دسته تاب می‌خورد
نواب صفا برایش سروده بود
گوش كن از مجد و از مضراب مجد / تا كه گردى غرقه درياى وجد
زخمه‏هاى ساز او سوز دل است / پنجه او دست‏آموز دل است
تار او بازى كند با پود ما / نالد او از عشق دردآلود ما
زهره در حيرت زبانگ چنگ او / چرخ در رقص آيد از آهنگ او
نغمه ‏پردازد اگر در ماهتاب / هر نوايش مى‏برد از ماه تاب
مجد ما باشد سراپا شوق و شور / چشم بد از دست شيرينش به دور
چار مضرابش چو رگبار بهار / خرمى بخشد به دلهاى نگار
گه نوازد نرم و گاهی پرخروش / تا سرانگشتش فتد در جنب وجوش
همچو تک مضرابهایش نیست نیست / هیچ تاری هم‌نوازش نیست نیست

ویدیوی کذایی را ببینید، چطور آتش به جان زد
منبع: وبلاگ تحریر

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: