پنجشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۸

منزل نو

دوستان و همراهان چهار ساله‌ام، جامه نو پوشانده‌ام بر این وبلاگ، ببینید لطفا

دنیای بهترم در نشانی جدید

سه‌شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۸

شهرزاد

نیکلای ریمسکی کرساکف (1844-1908)، سوئیت سنفونیک شهرزاد، اپوس سی وپنج
قصه‌های شبهای عرب، افسانه‌های هزار و یک شب و شهرزاد قصه‌گو، تمام آن چیزی بود که کرساکف برای تصنیف سوئیتی زیبا لازم داشت
از کجا این قصه‌ها شروع شد و دهان به دهان نقل شد تا سالها و سالها بعد مکتوب شود، چندان روشن نیست. از پرشیا یا ایران زمین، هند، یا سرزمینهای عرب نشین؟ آن چه بدیهی است، وقتی این افسانه‌ها در سده هجدهم در اروپا انتشار یافت، از لحظه‌های اول تسخیر کرد اروپاییان را. اول بار آنتوان گالاند فرانسوی قصه را با نام ماجراهای سندباد بحری به شکل پاورقی منتشر کرد که چهارده سال طول کشید
محبوبی و قبول عام هزار و یک شب به سده نوزدهم هم تسری یافت، تا ریمسکی کرساکف آن را، یا قسمتی از آن را در قالب موسیقی ریخت، به زیبایی هر چه بیشتر. خودش گفته که چهار موومان قصه‌های مستقل هستند و بی‌ارتباط به هم. تنها یک ملودی زیبا برای ویولن سولو در هر چهار موومان شنیده می‌شود که آن هم بیانگر شهرزاد قصه گوست و این که حکایتی دیگر برای شهریار می‌آغازد
پارتیتور کار در تابستان 1888 نوشته شد، در ساحل دریاچه زیبای چریمن یتسکوی (می‌توانید اسم را رد کنید، به یقین خواندنش همان قدر سخت است که نوشتنش). نخستین اجرای جهانی فصل بعد در سن پترزبورگ روی داد. کرساکف در یادداشتی قصه سوئیت را چنین خلاصه کرد که سلطانی شهریار نام بعد از بی‌وفایی دیدن از محبوبه، همه زنان را خطاکار دانست و تصمیم گرفت همه همسرانش را از دم تیغ بگذراند. نوبت به شهرزاد که رسید قصه‌ای حکایت کرد برای سلطان، به رسم راویان افسانه آن را در جایی حساس ناتمام گذاشت و ادامه را مؤکول به شبی دیگر کرد. چنین بود که حکایت به شب هزار و یکم کشید، و سرانجام سلطان از قتل شهرزاد صرف‌نظر کرد
موومان یک، دریا و کشتی سندباد، لارگو(1) مائستوزو، لنتو، آلگرو نون تروپو
موومان یک با تم اصلی که در سراسر کار شنیده خواهد شد باز می‌شود، با صداهایی صاعقه گونه
این ورودی قوی لحظه‌هایی بعد با نوای آرام بادیهای چوبی پاسخ داده می‌شود تا به نوای افسونگر شهرزاد فرود آید، نغمه‌ای از ویولن سولو
بعد از ورودی سلطان و آوای شهرزاد، موومان به تم سوم می‌رسد که تا پایان، موجهای دریا و تکانهای کشتی سندباد را تجسم می‌دهد
موومان دو، قصه شاهزاده قلندر، لنتو
صدای شهرزاد قصه گو، این بار قدری استهزاآمیز، قصه شاهزاده قلندر را آغاز می‌کند. در هزار و یک شب چندین داستان از این شاهزاده هست، معلوم نیست کرساکف کدام را در ذهن داشته وقت تصنیف. آنچه هست، شاهزاده‌ای در این روایتها بوده که خود را از پیروان قلندران می‌دانسته. این ملودی شرقی با نوای فاگوت وارد می‌شود، و چندین بار تکرار می‌شود با ارکستر و بعد سولوی ابوا با همراهی هارپ، تا نوبت به ویولنها می‌رسد به همراهی بادیهای چوبی، و بعد هورن سولو کار را ادامه می‌دهد. ارتعاش ترمولوی ویولنها شنیده می‌شود، و ناگهان تمی به ظاهر جدید از ترومبون شنیده می‌شود
این ملودی که جدید به گوش می‌آید، همان تم شهرزاد است، این بار قدری مخمور. روند قصه با این تم فانفار گونه عوض می‌شود و ترومپتی با خفه کن آن را ادامه می‌دهد، و تا آخر موومان بین سایر بخشهای چوبی و برنجی و زهی پخش می‌شود
موومان سه، شاهزاده خانم و شاهزاده جوان، آندانتینو کوازی آلگرتو
نغمه مواج ورودی ویولنها نوید موومانی رومانتیک و زیبا می‌دهد. فلوتها و کلارینت این نوا را ادامه می‌دهند تا ضربه‌های طبل کوچک آهنگ را قطع می‌کند
ویولنها وارد قصه می‌شوند و دایره زنگی و مثلث همراهی می‌کنند. به زودی هارپ هم اضافه می‌شود و بعد بار دیگر نبوغ شگفت‌انگیز کرساکف در ارکستراسیون خودنمایی می‌کند. لحظه‌ای کوتاه آوای شهرزاد به گوش می‌رسد، ولی در صدای ارکستر حل می‌شود
موومان چهار، جشنهای بغداد، آلگرو مولتو
درامد فیناله با سؤال و جواب عصبی و متناوب سلطان و شهرزاد شروع می‌شود، که کابوسی پریشان به ذهن متبادر می‌کند
جشن با آهنگ رقص فلوت سولو آغاز می‌شود. به تدریج، با پیوستن سایر سازها جشن تهییج می‌یابد. ناگهان احساس می‌شود جشن به صحنه کشتی سندباد منتقل شده. چوبیها به ناله در می‌آیند و کشتی با صخره تصادم می‌کند. باز نغمه شهرزاد به گوش می‌رسد و در آکوردهای ارکستر محو می‌شود، چون رؤیایی شیرین
سازبندی این سوئیت زیبا چندان گسترده نیست، ولی با تمام سادگی هنر بی‌نظیر کرساکف را در ارکستراسیون به رخ می‌کشد. گروه استاندارد زهی، پیکولو، دو فلوت، دو ابوا، یک کرآنگله، دو کلارینت، دو فاگوت، چهار هورن، دو ترومپت، سه ترومبون، توبا، طبل بزرگ، طبل کوچک، دایره زنگی، سنج، مثلث، تام تام، و هارپ سازهای این اثر هستند
در پست شاهزاده خانم و شاهزاده جوان که سه سال پیش انتشار دادم، می‌توانید موومان سوم را با اجرای کم نظیر ارکستر فیلادلفیا به رهبری یوجین اورماندی بشنوید. همان جا نت همین موومان که برای ویولن سولو تنظیم کرده بودم سی و چند سال پیش، قابل برداشت است
ترجمه و تلخیص از راهنمای فیلارمونیک نیویورک به آثار سنفونیک
توضیح (1) برای آشنایی با این اصطلاحات، پست سرعتهای موسیقی را ببینید

پنجشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۸

پروفسور سایرس فروغ

دو سه سال پیش در مطلبی در مورد سایرس یا علی فروغ نوشته بودم که چقدر این هنرمند را دوست دارم و چطور سی وچند سال است بت هنری من است. افسوس دیشب این بت شکست

هفته‌ای پیش بود، دوستی در فیس بوک ویدیویی پست کرد از کنسرتوی هیندمیت با تکنوازی فروغ و با همراهی ارکستر سنفونیک تهران که در ژانویه 1978 (دی 1356) در تالار رودکی ضبط شده... با عشقی که به فروغ داشتم و علاقه‌ای که به ارکستر سنفونیک تهران و فرهاد مشکوة دارم (و خوانندگان این وبلاگ به یاد دارند چه جدلها داشته‌ام بر سر این عشق و علاقه) اول با حسی نوستالژیک خوشحال شدم، خوشحال وافی نیست به مقصود، حال عجیبی پیدا کردم. بعد یادم افتاد که من در آن کنسرت بودم، نه آن، همه کنسرتهای دو هفته یک بار ارکستر سنفونیک تهران، بی استثنا. یادم آمد که میکروفونی بالای سر نوازندگان نبود، به ظاهر امکان ضبطی با این کیفیت خوب فراهم نبود آن زمان. شک کردم مبادا کسی با قصدی خاص این ویدیو را در یوتیوب گذاشته، بی اذن و اطلاع فروغ. از دوست جوانی که آن را در فیس بوک گذاشته بود پرسیدم، بی اطلاع بود، او هم از من خواست اگر خبری گرفتم به او بگویم

با سابقه تماس با فروغ و متنی که در مورد اویستراخ برایم نوشته بود، متنی با ای-میل برای پروفسور فرستادم با این مضمون

سایرس گرامی

تازگی دیده‌ام ویدیویی از شما (یا ادعا شده از شما) در فیس بوک و یوتیوب پخش شده که در آن کنسرتوی هیندمیت را در سال 1356 با ارکستر سنفونیک تهران اجرا کرده‌اید، به رهبری هنرمند مهمان، زدنک کوشلر

من در آن کنسرت حضور داشتم و به روشنی به یاد دارم میکروفونی بالای صحنه و نوازندگان نبود، و تا جایی که من می‌دانم آن زمان کنسرتها را ضبط نمی‌کردند

لذاست که خواستم تایید کنید که در این کلیپ واقعا شما (و ارکستر سنفونیک تهران) نواخته‌اید

سپاسگزار خواهم بود از پاسخ شما، چرا که دوستان زیادی در فیس بوک این را از من پرسیده‌اند

با تشکر
فاریا

پاسخ شتاب زده‌ای که ساعتی بعد دریافت کردم و هنوز از حیرت آن بیرون نشده‌ام این بود

آقای پیربازاری

شما محق هستید که سوال کنید، ولی حق ندارید توهین کنید. با بیان عبارت "ادعا شده از شما" و این که "کنسرت ضبط نشد" دارید من را به شیادی متهم می‌کنید

باید بگویم اتهامات شما نادانی و گستاخی و بی‌احترامی شما را نشان می‌دهد. با تاسف باید بگویم این رفتار کاملا تیپ ایرانی و خاورمیانه‌ای است

درست می‌گویید که میکروفونی مقابل من یا ارکستر نبود، با این حال بسیاری از کنسرتها، اگر نگوییم همه آنها، ضبط می‌شد. برنامه من بی اجازه من ضبط شد، چنان که تصور می‌کنم همه کنسرتها بی اطلاع نوازندگان ضبط می‌شد. بعد از دومین برنامه در جریان ضبط آن قرار گرفتم و بلافاصله اظهار داشتم "ولی میکروفونی جلوی من نبود." پاسخ دادند "نگران نباش. ما کارمان را بلدیم، سازت شنیده می‌شد." در نهایت پدرم نوارها را مطالبه کرد و تالار رودکی هر دو برنامه را در اختیارم گذاشت که هنوز دارم و یکی از شاگردانم در دانشگاه در یوتیوب پستش کرد

دو میکروفون در دو طرف صحنه بالای دیوارها یا روده‌ها (تصور می‌کنم ستونها مقصود استاد بوده) به طور دائم نصب شده بود. این دو به طرف سن و سالن خم شده بودند تا هم صدای اجرا را دریافت کنند و هم صداهای سالن را. این روشی است که اجراها ضبط می‌شدند. اگر شما آنجا بودید باید اجرا را تشخیص می‌دادید، چنان که بسیاری افراد تشخیص داده‌اند و در تماس با من گفته‌اند که آنجا بوده‌اند و برنامه را خوب به خاطر دارند. بر خلاف شما و دوستان منفی باف شما، این افراد مشتمل بر چند تن از نوازندگان ارکستر، با من تماس گرفته‌اند و برای پست کردن ویدیو و تجدید خاطراتشان تشکر کرده‌اند

من قویا توصیه می‌کنم که شما و دوستانتان به جای این نظرهای مخرب و ناهوشمندانه، و سوالهای منفی بافانه، با غرور تعریف کنید از همه موسیقی‌دانانی که آن شب در اجرا دخیل بودند، بیشترشان ایرانی، و امکاناتی که آن زمان وجود داشت و دیگر نیست

سایرس فروغ
رئیس بخش زهی و پروفسور ویولن
دانشگاه کارنگی ملون
پروفسور مهمان پاییز 2009 مدرسه موسیقی ایستمن

تصور می‌کنم اصل قضیه را که سوء‌تفاهم از کجا ناشی شده خواننده خود دریافته: در کنار ویدیوی پست شده در یوتیوب هیچ معلوم نیست که آن را شاگرد پروفسور به خواست ایشان گذاشته، پس نمی‌تواند جعلی باشد. طبیعی است که من هم از علوم غیبی بهره‌ای ندارم. تشخیص نوازنده از صدای ساز هم در حد گوش آماتور بنده نیست، سهل است، فقط گوشی نابغه، از قبیل گوش موتزارت می‌تواند تشخیص دهد که ویولن را هایفتز زده یا اویستراخ مثلا. همین قدر هم فقط در مورد نوازنده‌های صاحب سبک مقدور است، نه هر نوازنده‌ای. باری، از اصل داستان می‌گذرم با نیت سوء‌تفاهم، هر چند اعتقاد دارم چندان هوشمندی نمی‌خواست فهمیدن نگرانی و حسن نیت من از لابه‌لای سطرهای ای-میل

اما برسم به آنجا که بتی را شکسته دیدم با افسوس و اندوه. نمی‌دانم مشکل چه بوده دیشب که انسانی به ظاهر متین چنین بی‌ادبانه و با اطاله پاسخ دو کلمه سوال را داده است. کافی بود گفته شود که بله، اجرا از من است و با آن دو میکروفون کذا ضبط شده، که خود استاد هم از آن بی خبر بوده. جناب استاد که بارها بر صحنه تالار رودکی درخشیده آن دو میکروفون را تا آخرین کنسرت سنه 56 ندیده و از مسؤولان ضبط تالار پرسیده چطور ضبط کرده‌اند، ولی من باید آنها را می‌دیدم، شگفتا

گیرم که من بدکار بوده‌ام در ارسال این ای-میل، گستاخ بوده‌ام، نادان بوده‌ام و منفی باف، این که پروفسور همه بدرفتاری من را به دوستانم تسری می‌دهند چه نام دارد؟ کاش به دوستانم ختم می‌شد این تسری هوشمندانه و حتی نبوغ آمیز. ظاهرا حد یقف ندارد پرده دری استاد، که رفتارم را تیپیکال ایرانی دانسته‌اند! خود پروفسور کجای این طیف قرار می‌گیرند؟ ایرانی نیستند ایشان؟ این سان بی‌ادبانه خطاب کردن دیگران تیپیکال کجاست؟ کاش می‌دانستم. شاید علت همین است که با رفتن به فرنگ اسمها عوض می‌شود، و علی می‌شود سایرس مثلا، تا تبری جسته شود از بدرفتاری تیپ ایرانی

در انتهای مطلب حکم می‌فرمایند که نوازندگان ایرانی آن اجرا در آن شب تحسین و تعریف شوند. پی بردن به اغتشاش ذهنی پروفسور نبوغی چندان نمی‌خواهد. دو دقیقه قبل ایرانی را گستاخ و نادان خوانده‌‌اند استاد، چطور باید نادانان را تحسین کرد

خیلی سعی کرده‌ام از دیشب که بتم را حفظ کنم و ببخشایم بر استاد این سوء‌تعبیر را. نمی‌شود. مگر این که یکی، فقط یکی از خوانندگانم تایید کند که واقعا از ای-میلم اتهام به شیادی استنباط می‌شود و حق با حضرت استاد است. این متن را برای پروفسور هم می‌فرستم، اگر هنوز بتوانند فارسی بخوانند

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: