چهارشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۸

سولیست

شنبه فیلم سولیست را دیدم در روز دوم نمایش عمومی... عالی بود، عالی هست، ببینیدش، به خصوص شما که موسیقی دوست هستید

استیو لوپز ستون نویس لوس انجلس تایمز است. در جست وجوی سوژه برای داستانش به ناتانیل ایرز برمی‌خورد، در پارکی زیر تندیس بتهوون می‌نوازد، ویولنی را که تنها دو سیم دارد. در تحقیقات بعدی می‌فهمد که ناتانیل محصل ویولنسل بوده در مدرسه جولیارد، در حوادثی دچار اسکیزوفرنی شده و به خیابان خوابی رو آورده، با همه مختصات کلاسیک بی‌خانمانی در امریکای شمالی

ناتانیل شیفته بتهوون است. فیلم‌ساز این دلدادگی را با تاکید بر سنفونی سوم نشانه می‌زند، به تناوب موومان اول و موومان دوم (مارش عزاداری) در سراسر فیلم شنیده می‌شود. یکی از خوانندگان روزنامه، ویلنسل سالها بلااستفاده مانده‌اش را به ناتانیل اهدا می‌کند. استیو با تهیه یک آپارتمان ارزان تلاش می‌کند او را به زندگی باز گرداند. از ویولنسل نواز اول فیلارمونیک لوس انجلس کمک می‌گیرد، نتهای شش سوئیت باخ را برای ناتانیل تهیه می‌کنند. بتهوون بتهوون است، قابل درک است، ولی شاید اگر یوهان سباستین نبود، بتهوون بهتوون نمی‌شد... با این شرح و تفسیر سعی می‌کنند ناتانیل را به تمرین سوئیتها مایل کنند. اما باز در انتهای فیلم اجرای فیلارمونیک لوس انجلس از اروئیکا تصویر می‌شود، با رهبری اساپکا سالونن

ناتانیل ایرز را جیمی فاکس بازی می‌کند، همان که دو سال پیش اسکار بهترین بازیگر نقش اول را برای ایفای نقش ری چارلز برد. آرشه را خوب به دست می‌گیرد، ولی انگشت گذاری بسیار ضعیفی نشان می‌دهد، پیداست هیچ تعلیم ندیده. نقش استیو لوپز را رابرت دانی بر عهده دارد، و کارگردان جو رایت است، سازنده نسخه جدید غرور و تعصب و نامزد اسکار برای کفاره

معرفی کوتاه فیلم را ببینید

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۸

کلارا و فانی، آهنگسازانی در سایه

تاریخ موسیقی نامهای بانوان زیادی را به عنوان نوازنده و آهنگساز در خود ثبت کرده، افسوس بیشتر این اسامی زیر سایه بستگان ذکورشان رنگ باخته‌اند یا محو شده‌اند. معروف‌ترین اینان، بی‌تردید کلارا شومان و فانی مندلسون هستند، اولی همسر روبرت شومان و دومی خواهر فلیکس مندلسون

کلارا ویک، موسیقی‌دان و آهنگساز آلمانی و پیانیست نامدار عصر طلایی رومانتیک، در سیزدهم سپتامبر 1819 متولد شد. بعد از ازدواج نام همسرش شومان را بر خود نهاد و با این نام معروف شد، هر چند که بیشتر شهرت و محبوبیتش در دوران دختر خانگی حاصل شده بود

در مارس 1828 وقتی نه ساله بود، کلارا برنامه‌ای اجرا کرد در لایپزیگ در منزل دکتر ارنست کاروس که مدیر آسایشگاه روانی بود. در این برنامه روبرت شومان که نه سال از کلارا بزرگ‌تر بود حضور داشت، به عنوان شنونده، چنان تحت تاثیر قرار گرفت که تحصیل حقوق را کنار نهاد و به فراگیری نواختن پیانو رو آورد، نزد فریدریخ ویک، پدر کلارا

دو سال بعد، کلارا همراه با پدر در توری هنری به سراسر اروپا سفر کرد. در وایمار نویسنده نامدار، گوته در رسیتالش حضور داشت، بعد از برنامه مدالی به کلارا هبه کرد، رویش حک شده بود تقدیم به هنرمند نابغه، کلارا ویک. در همین تور بود که پاگانینی، که آن زمان در پاریس سکونت داشت، دعوت کرد کلارا را به برگذاری برنامه‌ای مشترک. پاریسیان از ترس وبای به شدت شایع شده شهر را ترک کرده بودند، برنامه کم مشتری و ناموفق از آب درآمد

تا سیزده ساله شد کلارا، انتخاب قطعه‌های اجرایی در برنامه‌هایش در دست پدر بود، از این سن، اختیار انتخاب را خود به دست گرفت، در کنار اجرای آثار باروک و کلاسیک از اسکارلاتی و باخ، موتزارت و بتهوون، و شوبرت، قطعاتی از رومانتیکها را هم به رپرتوارش افزود، از قبیل شوپن، مندلسون، و البته شومان

نوزده سالش که شد و بحث ازدواجش با روبرت شومان بالا گرفت، پدرش هر چه در توان داشت کرد تا از این پیوند جلو گیرد، سرانجام دو دلداده اجازت از دادگاه گرفتند و وصلت کردند. تا کلارا از سایه روبرت خارج شود، بنا بود صحبت فقط ازو باشد، خالی از لطف نیست این اشاره که نفیس‌ترین ترانه‌های شومان در این دوران تصنیف شد

راست است که کلارا بعد از این ازدواج هفت فرزند به دنیا آورد، یکی بعد از دیگری، ولی این سبب نشد که از آهنگسازی و هم نوازندگی دست بردارد. در واقع کلارا بود که با تورهای اروپایی باعث شهرت فراگیر روبرت شومان شد

در سال 1853 یوهانس برامس بیست ساله، کلارا و روبرت را در لایپزیگ ملاقات کرد و زوج موسیقی‌دان را با نبوغش تحت تاثیر قرار داد. از همین جا دوستی مادام‌العمر برامس و کلارا شروع شد و بعد از درگذشت شومان به حمایت برامس از کلارا انجامید و سرپرستی فرزندان. تردید نیست که این دو دل باخته بودند به هم، ولی ثبت نیست در سندی که این شیفتگی آسمانی با روابط خاکی ملوث شده باشد. کلارا ویک شومان در بیستم ماه مه 1896 از دنیا رفت

اجرایی از یک والس زیبا از کلارا ببینید


اما از فانی... فانی مندلسون در چهاردهم نوامبر 1805 در هامبورگ متولد شد. پدرش آبراهام مندلسون بود، فرزند موسس (موسی) مندلسون، فیلسوف آلمانی. آبراهام بود که بارتولدی را به نام خانوادگی افزود

فانی از همان آموزشی بهره می‌برد که برادر کوچکش فلیکس دریافت می‌کرد، حتی با معلم یکسان. عجیب نیست که هر دو نبوغ کودکی بروز دادند و در خردسالی به تصنیف آهنگ پرداختند. دوستان خانوادگی از قبیل موشلس، در حوالی 1820 سخت تحت تاثیر نبوغ این خواهر و برادر بودند. تنها اوضاع اجتماعی آن دوران بود و محدودیتهایی که برای بانوان وجود داشت بی‌تردید، که فانی را در سایه قرار می‌داد. حتی پدر، هر چقدر منورالفکر، از تاثیر آن اوضاع اجتماعی برکنار نبود. همواره به فانی گوشزد می‌کرد، برای فلیکس موسیقی می‌تواند حرفه باشد، برای فانی نباید از حد یک سرگرمی فاخر مرسوم برای بانوان فراتر رود! فلیکس اما فکری دیگر داشت، خواهر را تحسین می‌کرد، و تصنیفات او را می‌ستود، تا حدی که بسیاری از آهنگهای فانی را به نام خود انتشار داد! فانی هم بسیار کمک می‌کرد به فلیکس، نقد می‌کرد آثارش را و تصحیح آنها را برعهده می‌گرفت

در 1829 بعد از سالها بحث و درگیری خانوادگی، سرانجام فانی موفق شد با ویلهلم هنزل نقاش ازدواج کند. بعد از آن بیشتر با نام فانی هنزل شناخته شد. در این دوره بود که در منزلشان در برلن کنسرتهای بی‌شمار برگذار کرد و در آنها آثار خود و برادر را به اجرا گذاشت. جدی‌ترین این کنسرتها برنامه‌ای بود که به نخستین اجرای پیانو کنسرتوی نمره یک فلیکس اختصاص داشت

فانی مندلسون هنزل در سال 1847 در برلن درگذشت، بر اثر سکته مغزی، عارضه‌ای که قبلا پدر و مادر و پدر بزرگش را هم از پا درآورده بود. فلیکس هم تنها شش ماه بعد بر اثر همین عارضه چشم بر جهان بست. در سالهای اخیر، به همت نوازندگان و شرکتهای ضبط، بسیاری از آثار فانی اجرا و ضبط شده‌اند و از سایه خارج شده‌اند

قطعه‌ای برای پیانو از فانی مندلسون ببینید و بشنوید

دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۸

کانونشن سنتر ونکوور

اولین پروژه‌ای که در این سوی دنیا طراحی کردم، قسمتی از سازه‌اش را، کانونشن سنتر ونکوور بود، با چند ویژگی. بزرگترین کانونشن سنتر کانادا، بزرگترین پروژه غرب کانادا، از بزرگترین پروژه‌های ساختمانی کانادا، و پروژه ساختمانی با بیشترین مصرف فولاد در کانادا

این ساختمان 135000 متر مربع زیربنا دارد، در شش طبقه. از زبان مدیر پروژه بگویم که در اجلاس مجمع عمومی سالانه انجمن مهندسان استراکچر بریتیش کلمبیا، دو هفته پیش، سخرانی کرد در معرفی این پروژه... آنجا که به تشریح المانهای افقی رسید، توضیح داد که تیرها و خرپاهای این ساختمان از مشکل‌ترین قسمتهای کار بود، چرا که دهانه‌ها بزرگ است، تا 75 متر دهانه عادی و تا هجده متر کنسول، بعضی تیرها با شیب 50 درجه از بام به همکف می‌رسند، در طبقه پارکینگها ارتفاع تیرها محدود است، و از همه بدتر، تغییر مکان و لرزش تیرها باید به کمترین اندازه‌ها محدود می‌شد... باری، به اینجا که رسید، به من اشاره کرد در میان حضارو تصریح کرد که طرح صدها تیر از این دست بر عهده فاریا بود. لحظه خوشی بود، بی تعارف، چرا پنهان کنم

این همه صغرا چیدم تا بگویم امروز افتتاح این ساختمان بود. مردم مثل موران ریخته بودند برای تماشای کانونشن سنتر جدیدشان، تا ببینند مالیاتشان کجا صرف شده... عجیب است، هیچ دری بسته نبود و به همه سوراخها می‌شد سر کشید

عکسهای بیشتر از افتتاحیه را در فتوبلاگم ببینید
برای کانونشن سنتر معادل خوبی پیدا نکردم... کسی می‌داند معادلی برایش

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: