سه‌شنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۸

حلقه آهنین

شش سال و ده روز بعد از هجرت، بالاخره امروز به حلقه آهنین رسیدم

وقتی در سال 1907 پل بزرگی در دست ساخت در استان کبک منهدم شد و هفتاد وپنج کارگر و تکنیسین و مهندس کشته شدند، فکر التزام مهندسان به سوگندی نظیر پزشکان شکل گرفت. نشانه این سوگند هم حلقه‌ای است، که آهنین بود ابتدا، ولی حالا فولاد زنگ نزن است، در انگشت کوچک دست کاری مهندسان، تا هر لحظه این سوگند را به یادشان آرد و از تخلف از کدهای مهندسی برحذرشان دارد

التزام قانونی مهندسان اما بر عهده انجمنهای مهندسان استانهاست، که با عنوان "مهندس پروفشنال" یا پی.انج به شاغلان حرفه مهندسی تفویض می‌شود، لذاست که حلقه آهنین ارتباطی به عنوان پی.انج ندارد. اما احراز و اثبات داشتن مدرک علمی مهندسی برای دریافت حلقه روشهایی دارد که برای منهدسان مهاجر آسان‌ترینشان داشتن عنوان پی.انج است

مراسم سوگند حرفه‌ای و دریافت حلقه آهنین هر سال در ماه مارس برگذار می‌شود. این مراسم، که به طور معترضه بگویم مراسمی است مثل آنچه در کتابها در مورد فراماسونری می‌خوانیم، قدری خنده‌دار به نظر رسید در سده بیست ویکم. شاید برای همین، تلفنهای موبیل را بیرون سالن گرفتند و بدتر، تذکر دادند اگر کسی، با هر وسیله‌ای، در حال عکس یا فیلم گرفتن دیده شود، از سالن اخراج می‌شود و حلقه‌اش هم پس گرفته می‌شود! ولی خوب، رسم رسم است و باید اجرا شود. در قسمت سوگند خوردن، همه حاضران زنجیری را به دست گرفتیم که لاینقطع ردیف به ردیف در تمام سالن کشیده شده بود، به نشانه این که همه مهندسان مثل حلقه‌های زنجیر به هم وابسته خواهند بود

خلاصه، در ژوئن سال قبل عنوان پی.انج را دریافت کردم و امروز حلقه‌دار شدم. راست بگویم، در زمان سوگند خوردن، ترانه معین بر لبم خنده نشاند، که یه حلقه طلایی، اسمتو روش نوشتم، الی آخر

دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۷

بازارچه نوروزی

امسال هم بازارچه نوروزی مثل هر سال برگذار شد، آخرین یکشنبه سال، در پارک ماهان نورت ونکوور

امسال از شهرام شب‌پره هم دعوت شده بود، افسوس که از آن اتفاقهای عجیب و غریب افتاد، در شهری که در تمام سال دو ساعت برف هم نداریم، همان روز و همان ساعت باید برف می‌آمد! دورتر از صحنه چیزی جز چتر دیده نمی‌شد، ولی به هر حال شور و حالی داد به جشن، خوب بود

شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۷

کوچ شش ساله

شش سال گذشت، از کوچ زمستانی

جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۷

بسته اویستراخ

بسته هفده تایی سی‌دی‌های اویستراخ رسید. عالی است. شرکت امی هر چه با اویستراخ ضبط کرده در این بسته گذاشته، حتی کارهای تکراری با ارکستر و رهبر دیگر

عکسهای همه صفحه‌های بروشور بسته را اینجا می‌گذارم، ولی خلاصه داستان، از کنسرتوهای بزرگ (طبعا با دید و سلیقه من) اینها در جعبه هستند

بتهوون، ر ماژور، دو اجرا، سی‌دی‌های 3 و 4
بتهوون، تریپل کنسرتو، دو اجرا، سی‌دی‌های 1 و 2
برامس، دوبل کنسرتو، دو اجرا، سی‌دی‌های 2 و 6
برامس، ر ماژور، دو اجرا، سی‌دی‌های 6 و 7
سیبلیوس، ر مینور، سی‌دی 3
موتزارت، نمره 3، دو اجرا، سی‌دی‌های 7 و 11
موتزارت، نمره 1 و 2، سی‌دی 9
موتزارت، نمره 4 و 5، سی‌دی 10
موتزارت، سنفونی کنسرتانت، سی‌دی 9
پروکوفیف، نمره 1 و 2، سی‌دی 8
شوستاکوویچ، نمره 1، سی‌دی 13
خاچاتوریان، با رهبری آهنگساز، سی‌دی 13
بروخ، نمره 1، سی‌دی 12
لالو، سنفونی اسپانیول، سی‌دی 12

در این بین جای کنسرتوهای چایکوفسکی، می مینور مندلسون، و دورژاک خالی است، که اویستراخ با شرکتهای دیگر ضبط کرده، به علاوه سه کنسرتوی باخ و شش سونات ویولن و کلاوسن

توضیح واضح: هر تصویری که خواستید بزرگ‌تر ببینید، رویش کلیک کنید

CDs 1, 2, 3, 4
CDs 4, 5, 6
CDs 7, 8, 9
CDs 9, 10, 11, 12
CDs 12, 13, 14
CDs 15, 16
CD 17 and Bio
Bio

دوشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۷

میلیونر زاغه نشین

دیروز میلیونر زاغه نشین را دیدیم، عالی بود
داستان دو پسر بچه است، جمال و سلیم که برادرند، و بی‌خانمان در بمبئی (مومبای)، خود را دو تفنگدار می‌نامند، فقط چون این را جایی شنیده‌اند. بعد که لاتیگا را می‌یابند، دختر بچه زیبا که مثل خودشان آواره است، سه تفنگدار می‌شوند. جمال بعد از وقایعی، وقتی به سالهای جوانی رسیده، در مسابقه تلویزیونی "که می‌خواهد میلیونر شود" شرکت می‌کند و تا مرحله آخر پیش می‌رود و جایزه بیست میلیون روپیه را به دست می‌آورد. جمال و لاتیگا که دل به هم باخته‌اند به هم می‌رسند و داستان "خوش‌پایان" می‌شود
همه داستان با برگشتهای به عقب (فلاش بک) روایت می‌شود تا بیننده بفهمد جمال جواب صحیح به هر سؤال را از کجا می‌داند. سؤال آخر، در مرحله بیست میلیون روپیه این است که در داستان سه تفنگدار الکساندر دوما، غیر از آتوس و پورتوس، تفنگدار سوم کیست. جمال می‌گوید در عین ناباوری پاسخ درست را نمی‌داند... این آخرین سؤال را شانسی جواب می‌دهد: پاسخ الف، آرامیس! جالب است این تمهید سازندگان فیلم که در ابتدا، قبل از تیتراژ حتی، این سؤال بر پرده می‌آید: او میلیونر می‌شود چون
الف) تقلب می‌کند ب) خوش شانس است ج) نابغه است د) چنین نوشته شده
و آخر فیلم این جواب بر پرده می‌آید
د) چنین نوشته شده
و البته بحث است بر سر این که مقصود سازندگان فیلم از این پاسخ چه بوده: مقدر بوده (تقدیر چنین نوشته شده) یا این گونه مسابقات تلویزیونی نمایشی هستند و برنده از قبل نوشته شده... به هر حال فیلم دیدنی است. به دیدنش توصیه می‌کنم، هر چه دستتان رسید در داخل، پرده‌ای، دی.وی.دی، پرده‌ای با کیفیت دی.وی.دی، یا هر چه. برای سینمادوستان لازم به ذکر نیست، این فیلم دو هفته پیش هشت اسکار را کسب کرد، در کارگردانی، تدوین، فیلم‌برداری، فیلم‌نامه اقتباسی، موسیقی اوریژینال، ترانه اوریژینال، میکس صدا، و به عنوان بهترین فیلم
در تماسی با همکاران دفتر شرکت (سندول) در مومبای، پرس و جو کردم از فقر باور نکردنی هندیان که در فیلم داده شده، راست است؟ می‌گویند راست است... می‌پرسم پس این دموکراسی هند که معروف شده بهترین است در منطقه به چه درد می‌خورد. می‌گویند به هیچ درد! وقتی نیمی از مردم حتی نمی‌دانند رای چیست، خوراکی یا پوشاکی، به هیچ درد... می‌پرسم همه جای شهر این طور است. می‌گویند بله، نه همه جا، ولی بیشتر جاها... بیشتر همکاران در شهرکهای تر و تمیز حومه مومبای ساکنند، حتی دفتر شرکت در چند ده کیلومتری بیرون شهر است
ساعت سه که داخل سینما رفتیم از شکوفه‌های پارک تیلفورد جنب سینما عکس گرفتم، و چه خوشحال که بهار آمد. ساعت پنج که بیرون آمدیم از برف سنگینی که می‌آمد عکس گرفتم. گفتم یا از در اشتباه وارد شدیم، یا از در اشتباه بیرون آمده‌ایم، در دنیای دیگری هستیم
قسمتی از رقص و شادمانی پایان فیلم را ببینید

یکشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۷

ایزابل فاست

یکی از برجسته‌ترین پیشروان ویولن نوازان اروپایی ایزابل فاست است که آوازه‌اش نرم نرمک امریکای شمالی را پر می‌کند. اگر پاگانینی را ابلیس یاری می‌کرد در نواختن، ایزابل را خود مفیستوفلس(1) می‌ستاید. ترجمان دقیق آنچه آهنگساز در نظر داشته اولویت اول است برای ایزابل. می‌گوید در مورد آثار گذشتگان باید تحقیق کرد که چه می‌خواسته‌اند، ولی اگر آهنگساز در قید حیات است، کافی است بپرسید

ایزابل فاست فرصت پرسیدن از آهنگساز را بارها داشته، در نخستین اجراهای جهانی آثار بی‌شمار، معروف‌ترینشان فانتزی اولیویه مسیان و اتود یورگ ویدمان که در آن سولیست باید همزمان با نواختن ویولن آواز بخواند! کاری که ایزابل وحشتناکش می‌خواند. همین امسال ایزابل فاست دو ویولن کنسرتو را که به او تقدیم شده به نخستین اجرای جهانی خواهد رساند، یکی از آهنگساز سوئیسی میشائل ژارل که در فستیوالهای موسیقی 2008 خوش درخشید و دیگری اثر آهنگساز اتریشی توماس لارخر

ایزابل فاست در خانواده‌ای عاشق موسیقی متولد شد، در سال 1972 در اسلینگن، شانزده کیلومتری جنوب شرقی اشتوتگارت. ویولن را در پنج سالگی به دست گرفت. پدر که دو سال قبل از آن شروع کرده بود به فراگیری ویولن نوازی به طور آماتوری، از او پرسید روزی، مایل است او هم آن ساز را یاد بگیرد، پاسخ مثبت بود. برادرش هم اظهار تمایل کرد. بعد از آن هر سه نزد معلم رفتند. می‌گوید تا پانزده سالگی جدی‌ترین فعالیتش شرکت در کوارتتهای خانوادگی بوده و نواختن در برنامه‌های آخر هفته همراه با برادرش و فرزندان دوستان خانوادگی

نخستین درسهای پروفشنال را بعد از آن دوره از دنس زیگموندی و کریستف پوپن گرفت و خیلی زود به مسابقات بیل‌المللی راه یافت. در 1987 کنکور جهانی لئوپولد موتزارت را در اوگسبورگ فتح کرد و در 1993 اولین آلمانی شد که جایزه اول مسابقات پاگانینی را از جنوا به خانه برد

فاست از اوان 2000 شروع کرد به ضبط کردن آثار مدرن. ضبط کنسرتو فونبر اثر کارل آمادئوس هارتمن در سال 2002 جایزه اول موسیقی کلاسیک کان را برایش به ارمغان آورد. در سال 2003 اولین بار یک اثر رومانتیک را ضبط کرد، ویولن کنسرتوی دورژاک. بعد از آن دیگر کارش را به دورانهای رومانتیک و کلاسیک هم تعمیم داد. وقتی می‌خواست کنسرتوی نمره دو از مارتینو را با سازهای اوروژینال ضبط کند، مجبور شد شمایل ظاهری استراد محبوبش را که زیبای خفته(2) نام دارد عوض کند. باری، ایزابل تازه از آخرین کار ضبط فارغ شده، دوره کامل سوناتهای بتهوون با پیانوی همراه همیشگی، الکساندر ملنیکوف. برای این ضبط با انتشارات اورتکست شروع کرد، و بعد به بررسی دستنوشته‌ها پرداخت. می‌گوید تمام سنفونیها و همه آثار بتهوون را زیر و رو کرده، ولی هنوز پنجره‌های زیادی به رویش باز نشده است. بر این باور است که برای فهمیدن بتهوون یک عمر باید صرف شود. سونات دهم اپوس 96 را سخت‌ترین این ده سونات می‌داند. موومان اول را از نظر حس و آتمسفر دست نیافتنی توصیف می‌کند، هر چند ساده از نظر تکنیکی

ایزابل فاست امسال سوناتها و پارتیتاهای باخ را هم ضبط خواهد کرد. وقتی از او سؤال شد چرا این آثار، که بارها و بارها به بهترین شکل اجرا و ضبط شده‌اند. می‌خندد، می‌گوید هرگز تصمیم به این کار دشوار نداشته، که این شش قطعه را بسیار سخت می‌داند، ولی همه تشویشق کرده‌اند که اینها اولین کارهایی هستند که هر ویولن نوازی باید در رپرتوار داشته باشد و در اولین فرصت ضبط کند. ترسش این است که تجربه کرده، با باخ هرگز راضی نمی‌شود

همه اینها به کنار، در برنامه دارد یکی از دو کنسرتوی مندلسون یا برامس را هم همین امسال ضبط کند، و اگر بتواند هر دو را! در مورد برامس هنوز نتوانسته تصمیم بگیرد کدام کادنزا را اجرا کند. تمایل شخصی او تجربه کردن کاری جدیدتر است، مثل کادنزای اوژن یسایی، ولی هر کار می‌کند به نظرش می‌رسد هیچ کادنزایی مثل مال یوآخیم به کنسرتو نمی‌چسبد، اصلا با آن زاده شده گویا

فاست خود را دختر موسیقی مجلسی می‌داند هنوز، در کنار همه ضبطها و کنسرتها، در سراسر دنیا در برنامه‌های مجلسی شرکت می‌کند و این نوع موسیقی را با اشتیاق دنبال می‌کند، خستگی ناپذیر

توضیح (1) مفیستوفلس همانا ابلیس است. ملح این کنایه در آن است که
گوته در روایت فاست همه جا شیطان را مفیستوفلس نامیده و نام بزرگ ایزابل هم فاست است
توضیح (2) زیبای خفته یک استراد 1704 است. لوتیه‌ای که آن را یافت بعد از یک و نیم قرن مفقود بودن، آن را چنین نامید. گفته می‌شود از معدود استرادهایی است که دسته‌اش تعویض نشده و اوریژینال است. فاست می‌گوید زیبای خفته بسیار ظریف و حساس است و هر روز صدایش عوض می‌شود
برگردان آزاد از شماره ماه آوریل مجله استرینگز

پنجشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۷

فرم سونات

ساختار قطعه موسیقی، اسکلت آن است، فرم آن است، که تعریف یا تعیین می‌کند چه قسمتهایی داشته باشد آن قطعه، هر کدام کجا باشند، و چطور به هم وصل شوند. سونات فرم است، سنفونی، کنسرتو، همه فرم هستند. درست مثل فرم شعر، ده بیت عاشقانه، بیت اول مصرع (به فتح صاد مشدد بخوانید، بر وزن مکرر) وبعد همه مصراعهای زوج مقفی (به فتح قاف و تشدید فا، بر وزن مربا)، می‌شود فرم غزل. تعداد بیتها را زیاد کنید و موضوع را تشریح و تعریف به جای دلدادگی، با همان فرمول قافیه، می‌شود قصیده
معمول‌ترین فرم که از اوایل دوران کلاسیک رایج بوده فرم سونات است. هر چند عبارت یا اصطلاح "فرم سونات" ساختار فقط موومان (قسمت) اول بسیاری از فرمهاست، اما به تسامح به ساختار کل موومانهای سونات گفته می‌شود. برای مبتدی این توضیح بد نیست که موومان یعنی یک قسمت هر اثر موسیقی. موومانها مستقلند به این سبب که جدا از هم اجرا می‌شوند، معمولا با توقفی کوتاه، اما به هم مربوطند در عین استقلال. در فاصله بین دو موومان می‌توان نفسی گرفت یا حتی کوک ساز یا سازهای ارکستر را اصلاح کرد. ولی به عنوان شنونده حاضر در کنسرت، توجه کنید که در این فاصله تشویق ضرورت ندارد، یا مرسوم نیست، ذنبی لایغفر هم نیست البته. بعضی نوازندگان یا رهبرهای ارکستر می‌گویند از این قصه ملال ندارند، که نشان می‌دهد چند شنونده جدید که اولین حضورشان در کنسرت است به جمع علاقه‌مندان موسیقی اضافه شده‌اند! خیر است
باری، سونات (به مفهوم گسترده‌تر آن) چهار موومان دارد. همین جا تذکر دهم، ایراد نکنید فلان سونات پنج موومان دارد. بچه شش انگشتی هم متولد می‌شود، به ندرت. از این پس هر قاعده‌ای گفته می‌شود عام است و نه ناظر بر استثناها. از نظر ساز بندی بیشتر با یک ساز همراه با پیانو (یا کلاوسن یا هر ساز کلاویه دار) اجرا می‌شود، گاهی فقط با پیانو. در صورت اول به اسم سونات آن ساز خوانده می‌شود، مثل سونات ویولن (یعنی سونات برای ویولن و پیانو) یا سونات کلارینت
موومان اول به فرم سونات است به مفهوم خصوصی‌تر آن، قدری سخت شد؟ بگذارید تکرار کنم، موومان اول سونات آن چیزی است که از قدیم و به طور اوریژینال فرم سونات می‌خواندند، کم کم به کل چهار موومان سونات تعمیم یافت. نمودار این فرم در شکل بالا ساده شده است. دو قسمت اکسپوزیسیون و راکسپوزیسیون یا رکاپیتولاسیون قسمتهای اساسی فرم سونات هستند. معمولا دو تم اول و دوم در ابتدا (اکسپوزیسیون) شنیده می‌شوند، و بعد به همان شکل یا در تنالیته‌های مرتبط در ادامه موومان (رکاپیتولاسیون) تکرار می‌شوند. بین این دو قسمت، دو تم اصلی تغییر شکل می‌دهند و بسط و گسترش می‌یابند. این قسمت میانی به همین دلیل دولوپمان (گسترش) نام دارد. در قسمت دولوپمان، اثری از دو تم به شکل اولیه نیست، ولی در عین حال به خوبی شباهتهایی با آنها حس می‌شود. گاهی بین دو تم پلی کوتاه برای ارتباط بهتر این دو اضافه می‌شود. در آخر موومان هم از یک جایی حس می‌کنید گوشتان برای ختم قضیه آماده می‌شود. این قسمت کودا نام دارد که کم کم موومان را به پایان می‌برد. سرعت موومان اول تند تا معتدل است
موومان دوم فرمهای بسیار متنوعی دارد، حتی به فرم والس هم دیده شده گاهی. اما رایج‌ترین فرم برای موومان دوم تم و واریاسیون است. در این فرم آهنگساز یک تم چهار یا هشت یا شانزده میزانی معرفی می‌کند و بعد بارها و بارها آن را تغییر شکل می‌دهد. هر یک از این شکلهای تغییر یافته را یک واریاسیون می‌گویند. تغییرها می‌توانند ملودیک باشند یا ریتمیک، حتی در ساده‌ترین شکل، با تغییر تنالیته از ماژور به مینور یا به گامهای همسایه. سرعت موومان دوم، در تضاد با مومانهای قبلی و بعدی، معمولا آهسته است
موومان سوم در دوران کلاسیک به فرم منوئه بود، رقصی سه ضربی، سنگین، محتشم. مقصودم از سنگین باوقار است و نه کند، سرعت منوئه معتدل (مودراتو) است معمولا. در منوئه دو یا سه عبارت هر کدام با یک بار تکرار به دنبال هم می‌آیند. بعد قسمتی به اسم تریو، اغلب روان‌تر از منوئه و با تغییر نتالیته می‌آید که خود ساختاری مثل منوئه دارد، یعنی دو یا سه عبارت، هر کدام با یک تکرار. در انتها قسمت اول منوئه تکرار می‌شود، ولی این بار هر عبارت فقط یک بار (بدون تکرار) می‌آید. بتهوون منوئه را تندتر و شوخ‌تر کرد. نامش هم به اسکرتزو تغییر یافت. بعد از بتهوون همه رمانتیکها از همین اسکرتزو برای موومان سوم استفاده کردند
موومان چهارم یا فیناله تند تا بسیار تند است و معمولا فرم روندو دارد. این فرم یک برگردان یا بند دارد که مرتب تکرار می‌شود، به شکل بالا. بین هر دو بار تکرار متوالی برگردان، یک قسمت جدید می‌آید که غالبا ملودی دیگری دارد اصلا. روندو می‌تواند پنج بخشی باشد با سه بار برگردان و دو واسطه، یا هفت بخشی با چهار بار برگردان و سه واسطه. روندو هم بیشتر با یک کودای تند و مهیج کل اثر را به پایان می‌برد. حالا می‌توانید تا می‌خواهید دست بزنید! یا نزنید، اگر دوست نداشته‌اید اجرا را
سنفونی هم به فرم سونات است در ساختار، فقط از نظر ساز فرق دارد با سونات. سنفونی به جای یک یا دو ساز با ارکستر بزرگ اجرا می‌شود که به همین سبب ارکستر سنفونیک نام دارد
کنسرتو هم به فرم سونات است با تفاوت در سازها و هم تعداد موومانها. در سونات پیانو همراهی می‌کند یک ساز سولو را، در کنسرتو ارکستر سنفونیک همراهی را بر عهده دارد. کنسرتوی ویولن برای یک ویولن تنها همراه با ارکستر سنفونیک است مثلا. ساز تنها را سولو می‌گویند در کنسرتو و ارکستر را توتی. منوئه هم غالبا در کنسرتو نیست. بیشتر کنسرتوها سه موومان دارند، موومان اول به فرم سونات (به مفهوم خاص)، موومان آهسته، و موومان سوم یا فیناله به فرم روندو. باید اضافه کرد که کنسرتو برای هنرنمایی نوازنده سولو تصنیف می‌شود و معمولا اجرای پارت سولو بسیار مشکل است. بیشتر آهنگسازان برای آن که باز هم فرصتی بیشتر به سولیست بدهند برای خودنمایی، در اواخر موومان اول، پیش از کودا، قسمتی را به سولو بدون همراهی توتی اختصاص می‌دهند که کادنزا نام دارد و نوعی بندبازی است برای سولیست. گاهی این قسمت را خود آهنگساز نمی‌نویسد و جایش را خالی می‌گذارد تا بعد هر نوازنده‌ای به سلیقه و با توجه به توان تکنیکی خودش کادنزایی تصنیف کند
همه این قاعده‌ها اما برای نقض کردن است در هنرها. می‌گویند قاعده را بیاموز، تمرین کن، و بعد روش نقضش را یاد بگیر! نفیس‌ترین سنفونی تاریخ موسیقی، سنفونی نهم بتهوون است که چهار تک‌خوان و گروه کر به ارکستر سنفونیک اضافه شده‌اند، این هیچ، اسکرتزو موومان دوم است و قسمت آهسته موومان سوم. پیانو کنسرتوی دوم برامس چهار موومان دارد. سنفونی فانتاستیک برلیوز و سنفونی ششم بتهوون پنج موومان دارند. کم نیست تعداد این استثناها
فرمهای موسیقی بی‌شمارند، شاید بعدا فرصتی شود برای پرداختن به همه آنها یا بعضی دیگر لااقل. ولی آشنایی با فرم سونات سرنخ را به دست علاقه‌مند موسیقی می‌دهد که فرم یعنی چه و چطور باید دنبال فرم بگردد، تا بتواند موقع شنیدن موسیقی سعی کند ساختار آن را خود کشف کند اگر قبلا با آن فرم آشنا نشده، و چه لذتی دارد این اکتشاف
منوئه (موومان سوم) از سنفونی زیبای نمره 39 موتزارت کوشل 543 را ببینید با اجرای فیلارمونیک وین به رهبری کارل بوم

یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۷

داوید اویستراخ

در تاریخ موسیقی کمتر زاده شده نوازنده‌ای که تکنیکی داشته باشد در بالاترین حد قابل تصور، هم‌زمان زیبا بنوازد، نرم، مخملی، گوش نواز، آن طور که موسیقی باید باشد. داوید اویستراخ از این استثناها بود، هست. بخت یار بوده، کارهای ضبط شده زیاد از او به یادگار مانده، شاید نه با بهترین کیفیت امروزی، قطعا نیمی از آنها مونوفونیک. بی‌شمارند آثاری از آهنگسازان سرشناس سده پیشین که به اویستراخ اهدا شده‌اند، کنسرتوهای خاچاتوریان و شوستاکوویچ نفیس‌ترینشان

داوید فیودورویچ اویستراخ در آخرین روز سپتامبر 1908 دیده بر جهان گشود، در شهر اودسا از امپراتوری روسیه، در خانواده‌ای از بازرگانان کلیمی. تعلیم رسمی داوید در پنج سالگی شروع شد، با فراگیری جدی ویولن و ویولا در محضر پیوتر استولیارسکی، اولین و تنها معلمش، همو که ناتان میلستاین را هم پرورد در مکتبش. در واقع اولین کنسرت رسمی داوید در شش سالگی، همراهی با میلستاین بود که از تحصیل در کنسرواتوار اودسا فارغ می‌شد. بعدها اویستراخ هم به این کنسرواتوار راه یافت و از 1923 تا چهار سال آنجا تحصیل کرد. در کنسرت فارغ‌التحصیلی شاکن از پارتیتای دوم باخ را نواخت، همراه با تریل ابلیس از تارتینی و کنسرتوی ر ماژور پروکوفیف. یک سال بعد در شهر کیف کنسرتوی گلازونف را با رهبری خود آهنگساز اجرا کرد و چنان موفق که بلافاصله رقعه دعوتی دریافت کرد برای اجرای کنسرتوی چایکوفسکی در شهر لنینگراد با ارکستر فیلارمونیک این شهر

سال 1927 بود که اویستراخ به مسکو نقل مکان کرد تا در آنجا نخستین رسیتالش را برگذارد و بعد با تامارا روتاورا آشنا شود که نوازنده پیانو بود. یک سال بعد این دو ازدواج کردند. تنها فرزندشان ایگور، که بعدها پا جای پای پدر گذاشت، در 1931 متولد شد. در اجراهای ضبط شده اویستراخ، هرگاه نیاز به ویولن دوم بود مثل دوبل کنسرتوی باخ، پدر و پسر همراهند، و آن گاه که ویولن و ویولا با همند مثل سینفونیا کنچرتانته از موتزارت، داوید ویولا را به دست می‌گیرد و پارت ویولن را به ایگور می‌سپارد

از سال 1934 به تدریس در کنسرواتوار مسکو مشغول شد و تنها پنج سال طول کشید تا به عنوان استاد (پروفسور) نائل شد. بسیاری از بزرگان نسل بعدی ویولن در همین دوره شاگرد او بودند، گیدون کرمر، علی فروغ، و ایگور اویستراخ مشهورترین آنانند

آنچه اویستراخ را به شهرت جهانی رساند موفقیت در کنکورها و مسابقه‌های بین‌المللی بود. مسابقه سال 1935 اتحاد جماهیر شوروی را که فتح کرد به ورشو رفت تا کنکور ویولن هنریک وینیافسکی را هم ببرد، نشد، اعجوبه‌ای شانزده ساله، دخترکی ژانت نوو نام این بخت را از او گرفت! اویستراخ دوم شد. دو سال بعد اما، مسابقات اوژن یسایی را در بروکسل فتح کرد. در داخل شوروی هم در 1942 جایزه استالین را برد، در سال 1953 عنوان هنرمند خلق اتحاد شوروی به او تفویض شد و در 1960 جایزه لنین را هم به دست آورد

جنگ دوم جهانگیر از راه رسید. در دوران جنگ بود که نخستین اجرای جهانی کنسرتوی خاچاتوریان را به صحنه برد و متعاقب آن دو سونات از دوستش پروکوفیف را اجرا کرد. سالهای پایانی جنگ، دوستی نزدیک اویستراخ و شوستاکوویچ را همراه داشت که پر برکت بود، به تصنیف دو کنسرتو و یک سونات گران‌بها انجامید، تقدیمی از آهنگساز نامدار به تکنواز برجسته

شکوفایی روز به روز اویستراخ در دوره‌ای کوتاه دچار وقفه شد. اتحاد جماهیر شوروی خروج اتباع را ممنوع کرد برای "محافظت از خلق". اویستراخ دیگر نتوانست بیرون رود از کشور، ولی خوب، به کار تدریس در کنسرواتوار مسکو ادامه داد. بعد هم که نازیهای آلمانی حمله بردند به شوروی، به خط مقدم رفت و با شجاعت تمام برای سربازان نواخت. شجاعتی که بیشتر خرجش کرد در زمستان 1942 که در تالاری در مرکز شهر استالینگراد کنسرتوی چایکوفسکی را می‌زد، آلمانیها تمام شهر را یکسره بمباران کردند، نواختن را قطع نکرد و تا آخر ادامه داد. آن شب سهمگین بعدا به نبرد استالینگراد معروف شد

بعد از خاتمه جنگ، اویستراخ باز اجازه یافت تا به خارج سفر کند. ابتدا از بلوک شرق (کشورهای اروپای شرقی) شروع کرد و بعد با سفر به غرب ادامه داد. در 1949 به هلسینکی رفت، در 1951 در فستیوالی در فلورانس شرکت کرد، و در 1952 در جشنهای بزرگداشت بتهوون در آلمان شرقی حضور یافت. در 1953 به فرانسه رفت، در 1954 به انگلستان رفت، و سرانجام در 1954 اجازه یافت توری در ایالات متحد برگذار کند

از سال 1959 اویستراخ به بخت‌آزمایی در رهبری ارکستر پرداخت و هر چند در 1960 جایزه لنین را در این رشته کسب کرد، شهرتش و محبوبیتش در تکنوازی ویولن کارش را در رهبری تحت‌الشعاع گرفت و نتوانست در رهبری به عالی‌ترین درجات برسد. در سال 1967 دوستی جدید با پیانیست افسانه‌ای هم‌وطنش ریختر، آغازی شد به سالها همکاری این دو

سال 1968 شاهد جشنهای باشکوه شصتمین سالگرد ولادت ویولن‌نواز استثنایی بود. قسمتی از برنامه جشن به نوازندگی خود اویستراخ اختصاص داشت که در تالار بزرگ کنسرواتوار مسکو کنسرتوی محبوبش را اجرا کرد، ویولن کنسرتوی ر ماژور چایکوفسکی، با رهبری گنادی روژدستوینسکی. بسیاری از بهترین کارهای ارکستری ضبط شده اویستراخ با همین رهبر است. بعد از آن دیگر بی‌تردید در زمره بهترینهای جهان قرار گرفت، و تنها یاشا هایفتز از لیتوانی توانست با او برابری کند. شاید در تکنیک و صحیح نواختن بهتر از اویستراخ بود هایفتز، ولی در لطف و زیبایی اجرا(1) هرگز به اویستراخ نرسید

اما از سازهای اویستراخ، حدود ده سال استراد کنت دو فونتانای 1702 را می‌نواخت، تا در سال 1966 آن را با استراد مارسیک 1705 عوض کرد

اویستراخ در سال 1964 دچار اولین سکته قلبی شد و از آن جان به در برد. ولی آن گاه که در 1974 به آمستردام رفت تا با ارکستر این شهر دوره‌ای از آثار برامس را ضبط کند، حمله دوم امانش نداد، چشم بست بر جهان. بیست وچهارم اکتبر بود

آستروئید اویستراخ 42516 به افتخار داوید و ایگور نام‌گذاری شده است

اجرای زیبای اویستراخ را از کلردولون دبوسی ببینید، با همراهی پیانوی فریدا بائر که در 1962 ضبط شده است

توضیح (1) نظر شخصی است. در هیچ فیلمی ندیده‌ام و هیچ جا نشنیده‌ام لبخندی از هایفتز صادر شده باشد! در یک ویدیوی کوتاه هم که از یکی از مسترکلاسهایش باقی است بسیار بداخلاق است. من دوستش ندارم
سالها پیش در مجله گفت وگوی هارمونیک هم مطلبی منتشر شد در همین مورد از نویسنده جوان علی نوربخش، خواندنی است. قسمت اول و قسمت دوم آن را ببینید

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: