جمعه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۶

روستروپویچ هم رفت

روستروپویچ نوازنده گرانقدر ویولنسل در هشتاد سالگی درگذشت

اصل خبر از بی‌بی‌سی فارسی

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۶

حذف

معلمها و دبیران ادبیات در چند مورد اصراری عجیب داشتند. یکی از آنها گفتن اِنعام (همان تیپ فرنگی که به گارسون می‌دهند مثلا) به کسر اول، مبادا کسی اَنعام به فتح همزه بگوید که چهارپایان افاده می‌کند! می‌کشتند خود را، ولی هنوز اَنعام بر وزن فرجام می‌گوییم و می‌دهیم! دیگری اِخبار باز به کسر اول در ترکیب زنگ اِخبار، که دبیران فیزیک هم در این قسمت با ادیبان هم‌آواز می‌شدند، ولی از آنجا که تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است هنوز زنگ اَخبار به فتح همزه می‌گوییم! اما آنچه اینجا بیشتر منظور نظر است (و امید است بزرگواران این حشو را ولو نه چندان قبیح، در ترکیب منظور نظر برحقیر ببخشایند) داستانی است با عنوان حذف که قسمتی عمده از دستورهای قدیم و جدید را اشغال می‌کند. اصلا چرا حذف، اصل این مطلب است

در کتابهای انگلیسی زبان، به خصوص کتابهای درسی فنی، کمتر دیده می‌شود بگویند "چنان که در فصل کذا آمد..." و بعد بحثی جدید برانگیزند. اغلب خلاصه‌ای از آنچه در فصل کذا آمده تکرار می‌شود، هم خواننده را از جست وجو و رجوع خلاصی می‌بخشد، و هم او را از چند بار دوره کردن مطلب بی‌نیاز می‌سازد، که این بازگویی خلاصه مطلب قبلی، خود به نوعی دوره است. اما چنین نیست داستان در نوشته فارسی. تنبلی ذاتی ایرانی دلیل آن است یا چه، نمی‌دانم. فوق‌الذکر، پیش‌گفته، و نظایر اینها به وفور در نوشته فارسی زبان دیده می‌شود، سهل است، حتی آوردن یک کلمه، یک فعل مثلا، سخت است، پس یک واحد انرژی صرفه می‌جوییم در احتراز از تکرار، بعد صدها واحد انرژی صرف می کنیم که حذف را دسته‌بندی و مطیع قاعده کنیم! حذف به قرینه معنوی، حذف به قرینه لفظی، حذف با صفت فاعلی و غیر آن

زنده‌یاد دکتر خانلری در پیوستهای دستور زبانش از حذف در مراسلات اداری شاهد می‌آورد و گلایه بیشتر از حذف بی قرینه دارد، مثل این که می‌نویسند "ریاست محترم دستور مقتضی صادر و به ماموریت رفت" که در آن معلوم نیست صادر چه؟ شخص آن کیست؟ که صادر؟ زمان آن چیست؟ چه وقت صادر؟ مثبت است یا منفی؟ صادر کرد یا نکرد؟ من قدمی دورتر می‌روم و می‌گویم اصلا چرا حذف باید کرد؟ "دستور صادر کرد و رفت" چه اشکال دارد؟ "به آنجا رفت و گفت..." چه اشکال دارد که می‌نویسند "به آنجا رفته گفت..." که بعد ادیبان و حتی زبان‌شناسان صدها جلد کتاب بنویسند که آوردن عطف (و) بعد از صفت فاعلی غلط است، مبادا بگویید "به آنجا رفته و گفت..." در متنی تمام ادبی با یک دنیا صنعت بدیع از قبیل سجع، سعدی می‌گوید "... چون فرو می‌رود ممد حیات است و چون برمی‌آید مفرح ذات." بسیار خوب، سعدی است و ادب فارسی، می‌خوانیم و لذت می‌بریم. اما در محاوره روزمره یا مکاتبه اداری قشنگ‌تر و روان‌تر و بی‌سکته نیست اگر بگوییم "... چون فرو می‌رود ممد حیات است و چون برمی‌آید مفرح ذات است." ادیبان غالبا منجمدتر از آنند که چنین نظری را ذنب لایغفر ندانند، امید دارم زبان‌شناسان که به تطور و تحول ساختار زبان باور دارند آستین بالا زنند و گردی بگیرند از آن

دوشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۶

گلن بک و نانسی گریس

از متعلقات شبکه خبری سی‌ان‌ان برنامه‌ای است با دو مجری، یکی بهتر از دیگری، در هرزگویی و بی‌ادبی، گوی سبقت از هم می‌ربایند. گلن بک را می‌گویم و نانسی گریس با آن وو ووی معروفش وقتی می‌خواهد صحبتی را قطع کند‌، چنان که گوسفندی را هی کنند. شگفتا که بزرگانی از جنس پزشکان و وکلا که طرف خطابش می‌شوند، از جمله در گزارشهای مربوط به آنا نیکول اسمیت، هیچ اعتراض ندارند که با این طرز برخورد جوابش ندهند و برنامه را ترک کنند مثلا. بماند

بیشتر آقای گلن بک مورد توجهم قرار گرفت، وقتی که شبی پیش، از حادثه تیراندازی دانشگاه ویرجینیا می‌گفت، به آنجا رسید که سلاح به دست بی‌صلاحیت نباید داد، مزه‌ای پراند و خود خندید که مثل ایرانیان. این ارباب این نوکر را می‌خواهد، ضرب‌المثلی است فرانسوی، راست است. شبکه بی‌مایه سی‌ان‌ان این مجری یا گزارشگر را می‌خواهد، که آن قدر معرفت و شناخت ندارد که مثل آقای رئیس چمهورش بفهمد ایرانی را عام نکند و بداند چه می‌گوید. شاید بی‌مناسبت نباشد کسی برای حضرتشان روشن کند که چنین حادثه‌ای که به نوعی عادی شده از فرط تکرار در ممالک متحد، هرگز در مدارس و کالجهای ایرانی سابقه ندارد، هرگز

Glenn Beck & Nancy Grace

دوشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۶

اسماعیل فصیح

سالها پیش دوستی سفارش کرد رمان "ثریا در اغما" نوشته اسماعیل فصیح را بخوانم. می‌دانست داستانهای ایرانی را دوست نمی‌دارم، می‌گفت این را دوست خواهی داشت، داشتم

اول این که به نظرم رسید تنها داستان نویس ایرانی است که فقط داستان می‌نویسد، بدون ژست و ادا و بدون اطوارهای روشنفکری. بعد دیدم در این رمان، به خصوص، چنان قشنگ حرف دل من را باز کرده که لذت بردم، این که دوست نمی‌دارم روشنفکرنماهایی را که لیوان آبجو به دست در پابهای فرنگستان می‌نشینند و ایران ایران سر می‌دهند

باری، خبرها خوب نیستند در این صبح بعد ار عید پاک. فصیح در بیمارستان بستری است. به نقل از "همشهری" و به گفته همسر فصیح، صبح روز چهارشنبه پانزدهم فروردين ماه ناگهان حالش بد شد و پس از مراجعه به اورژانس به او سرم قندي تزريق كردند، اما حالش بدتر شد. در نهايت به بيمارستان شركت نفت منتقل شد و پس از سي‌تي‌اسكن و عكسبرداري، پزشكان علت بيماري را خونريزي مغزي اعلام كردند. به گفته خانم پريچهرعدالت، فصيح اينك در بخش بستري است و تا كنون نتوانسته به طور کامل هوشياريش را به دست آورد

به خاطر می‌آورم چند روزی قبل از آن کوچ زمستانی، وقتی مطمئن شدم همشهرکی است، اگر نه نمی‌توانست جزئیات شهرک اکباتان را به آن دقت در چند داستانش بدهد، به او تلفن زدم و آقای مهندس آریان را خواستم، که شخص اول بیشتر رمانهای فصیح است و به نظرم خود اوست. تا بفهمد داستان چیست یک لحظه مکث کرد، و بعد با خنده و با مهر تمام به اظهار علاقه‌ام پاسخ داد و نیم ساعتی دل به دلم داد. از جزئیاتی از داستانهایش، به خصوص "پارس" که خودش بیشتر دوست دارد، برایم گفت که کمتر به آن توجه می‌شود

آرزوی سلامتی دارم برای نویسنده محبوبم اسماعیل فصیح، تا باز هم بنویسد

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: