شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۵

یادداشتهای روزانه

وبلاگ همسرم هم راه‌اندازی شد: یادداشتهای روزانه

بد نیست اضافه کنم نقاشیهایی که بالای نوشته‌هایش می‌بینید، با آبرنگ یا مداد یا مداد شمعی نیست، آن‌طور که دوستان پرسیده‌اند. فقط با صفحه کلید و موش (کیبورد و ماس اگر ترجیح می‌دهید) کار شده‌اند

جمعه، تیر ۳۰، ۱۳۸۵

آندره آغاسی

دوستداران نخبه‌های علم و هنر و ورزش، اغلب بحثی بی‌پایان و بی‌فایده دارند بر سر اصل و ملیت آنان. آندره آغاسی از این نخبگان است. پدر آندره آسوری است و زاده روستایی نزدیک به ارومیه. خود مایک در کتاب "داستان آغاسی" که شرح حال پسرش آندره است از تجربه زندگی در ایران گفته‌است. آندره هم، هر چند در ایام شباب همواره پاسخی شتاب‌زده داشت به خبرنگاران که آمریکایی است، در مصاحبه‌ای در فوریه 2005 اظهار داشت آرزوی دیدن ایران دارد، سرزمینی که همواره جایگاهی خاص در قلب او داشته‌است

آندره کرک آغاسی در 29 آوریل 1970 در لاس وگاس در ایالت نوادا متولد شد و از اولین روزهایی که قامتش به طول راکت تنیس رسید و توانست آن را در دست بگیرد، تحت تعلیم پدر قرار گرفت، که خود قهرمان قدیم بوکس ایران بود و یار ملی

آغاسی رکوردهایی افسانه‌ای در اختیار دارد. سالها قهرمان نمره یک جهان بود، هشت بار مسابقات جایزه بزرگ را فتح کرد، در زمره تنها پنج بازیکن دنیاست که در هر چهار مسابقه جایزه بزرگ (1) قهرمان شده و هم کاپ دیویس را برده و هم مدال طلای المپیک را کسب کرده‌است. به علاوه او تنها تنیس‌بازی است که در سه دهه در فهرست ده بازیکن برتر جهان قرار گرفته‌است

داستانی از سنت‌شکنی او در سالهای جوانی در افواه است، که سه سال از 1988 تا 1990 در ویمبلدون شرکت نکرد، در اعتراض به قانون عهد عتیق لباس سراپا سفید تنیس که تا آن وقت بر مسابقات ویمبلدون حاکم بود. مخالفان، که همیشه و همه جا هستند، گفتند برای بازیکنی چون او که در بازی انتهای زمین تخصص دارد زمین چمنی ویمبلدون مناسب نیست و لذا برای احتراز از شرکت در این جایزه بزرگ بهانه‌ای یافته‌است

آغاسی در سال 1997 با بروک شیلدز، مدل فوق زیبای عکاسی و بازیگر آمریکایی سینما ازدواج کرد، که تنها دو سال بعد به شکست و جدایی انجامید. پس از آن در سال 2001 با قهرمان آلمانی تنیس، استفی گراف، نابغه فاتح 22 جایزه بزرگ ازدواج کرد، و هم‌اکنون با او و دو فرزندشان در لاس وگاس اقامت دارد

آندره آغاسی روز بیست وچهارم ژوئن گذشته رسما اعلام کرد پس از مسابقات آزاد ایالات متحد در سپتامبر، دنیای ورزش قهرمانی را ترک خواهد کرد، و در پیش درآمدی برآن، خداحافظی غم‌انگیز او را با زمینهای ویمبلدون در ماه گذشته شاهد بودیم، بعد از شکست در برابر رافائل نادال جوان
--------------------------------------------------------------------------------
توضیح (1) - برای علاقه‌مندی که نمی‌داند ولی دوست دارد بداند، در طول سال دهها مسابقه بزرگ و کوچک تنیس در سراسر جهان برگذار می‌شود. در این میان، چهار مسابقه وزن و اعتبار بیشتر دارند و البته جایزه نقدی کلان‌تر، و مسابقات جایزه بزرگ خوانده می‌شوند. اول آزاد استرالیا در ماه ژانویه در ملبورن، دوم آزاد فرانسه یا رولان گاروس در نیمه اول ژوئن در پاریس، سوم ویمبلدون در آخر ژوئن و هفته اول ژوئیه در لندن، و چهارم آزاد ایالات متحد در آخر اوت و هفته اول سپتامبر در نیویورک

چهارشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۵

میکلوس روژا

آنان که عقیده دارند موسیقی فیلم باید چون رؤیایی بر بستر صحنه‌ها باشد و بعد فراموش شود، به قطع و یقین میکلوس روژا را موسیقی فیلم نویس خوبی نمی‌دانند، که یکایک ملودیهای زیبای این آهنگساز، مثل اکثر آثار آهنگسازان مجاری، با یک بار شنیدن در ذهن می‌ماند

میکلوس روژا روز 18 آوریل 1907 در بوداپست مجارستان دیده به جهان گشود و هشتاد و هشت سال بعد در 27 ژوئیه 1995 در لوس‌آنجلس بر اثر کهولت درگذشت. در پنج سالگی فراگیری نواختن ویولن را آغاز کرد، ولی در نوزده سالگی بود که با ورود به کنسرواتوار لایپزیگ به تحصیل جدی موسیقی پرداخت. آهنگساز کثیرالهجرت در سال 1931 به پاریس رفت، ولی تنها چهار سال بعد به لندن کوچ کرد، و در نهایت در سال 1940 به کالیفرنیا رفت تا با همکاری الکساندر کوردا موسیقی فیلم دزد بغداد را تصنیف کند، و پس از آن همان جا ساکن شود

میکلوس روژا برای بیش از صد فیلم موسیقی نوشت، هفده بار نامزد اسکار شد، و سه بار آن را دریافت کرد، اولین بار برای بن‌هور در سال 1959. برجسته‌ترین فیلمهایی که روژا موسیقی آنها را تصنیف کرده عبارتند از سفر طلایی سندباد (1974)، دوازده مرد خبیث (1967)، سودوم و گومارا (1962)، ال‌سید (1961)، شاه شاهان (1961)، بن‌هور (1959)، ژولیوس سزار (1953)، و کجا می‌روی (1951)، و این آخری همان است که بنا بود گرگوری پک و الیزابت تیلور نقشهای اولش را داشته باشند، ولی با تغییر تهیه‌کنندگان، این رلها به رابرت تیلور و دبورا کر واگذار شد

سه قسمت اورتور، تاجگذاری، و اپیلوگ را از موسیقی فیلم ال‌سید بشنوید

Miklos Rozsa
Original Movie Music El Cid
Overture 3:30 Min 851 Kb
Coronation 2:26 Min 594 Kb
Epilogue 6:04 Min 1420 Kb

دوشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۵

شانکار و منوهین

راوی شانکار، نوازنده سیتار و آهنگساز هندی، شناخته شده‌ترین و معتبرترین سفیر هنری دو دنیای شرق و غرب است. این موسیقیدان افسانه‌ای از سرزمینی افسانه‌ای، شهرت جهانی خود را بیشتر وامدار قطعاتی است که برای سیتار و ویولن نوشت، و در دهه هشتاد میلادی با همراهی ویولنیست پرآوازه، سریهودی منوهین اجرا و ضبط کرد

برای شنیدن یکی از این آثار کوتاه به وبلاگ انگلیسی بروید

چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۵

والس بزرگ

سال پنجاه ودو بود، که مرحوم سینما شهرفرنگ فیلم "والس بزرگ" را به نمایش گذاشت، با بازی هورست بوخولتز در نقش یوهان اشتراس. گفتن اسم این بازیگر آلمانی‌الاصل (بدتر از موسورگسکی) قیافه را به هم می‌ریزد همیشه! بگذریم

این اولین حادثه‌ای بود که مسیر زندگیم را دگرگون کرد. بعد از اولین بار که دیدمش، حس کردم اتفاقی افتاده، دیگر نمی‌توانستم گوگوش گوش کنم، همان که تا روز قبل عاشقش بودم، و صفحه‌ای نبود که از او درآید و نخریده بگذارم و نشنیده، بر روی گرام مونوفونیک توپاز. گوگوش آن روزها تازه از فرنگ برگشته بود و دوره بهترین کارهایش بود با همکاری مثلث موفق حسن شماعی‌زاده (آهنگساز)، اردلان سرفراز (ترانه‌سرا)، و واروژان (تنظیم کننده). آن قدر پی‌گیر شدم تا گفتند تنها درمان دردت فروشگاهی است در راسته خیابان پهلوی (ولی‌عصر فعلی) که صفحه و نوار می‌فروشد. تا فرصتی شود در گرماگرم درس و امتحان سال چهارم ریاضی البرز (حتما می‌دانید که دوره دبیرستان شش سال بود آن زمان) که به آن فروشگاه سری بزنم، ناگزیر یک بار دیگر به دیدن فیلم رفتم. هنوز مطمئن نبودم چه اتفاقی افتاده

فروشگاه کذایی که بتهوون نام داشت، دو طبقه ساختمانی بود بزرگ، اشکوب اولش همه صفحه و نوار پاپ و جاز، و طبقه فوقانی لبالب از صفحه‌های موسیقی کلاسیک. بالاخره آنجا صفحه‌ای از والسهای اشتراس خریدم، با کمک فروشنده به چهل تومان، که چشمهایم را گشاد کرد. قبلا فقط صفحه‌های کوچک چهل وپنج دور را می‌شناختم که سه تا حداکثر چهار تومان بود. این که گفتم به کمک فروشنده، اگر کسی بلد بود، خودش در قفسه‌ها می‌گشت و اجرایی را انتخاب می‌کرد که دوست داشت، ولی من اجرا چه می‌دانستم یعنی چه. القصه، چه بر سر آن صفحه نازنینم آورد آن گرام توپاز بماند، که هنوز باید دوسالی می‌گذشت تا خواهرم به مناسبت قبولی در کنکور برایم یک گرام مبله استریوفونیک فیلیپس بخرد.

شنیده‌ام که این فروشگاه بتهوون هست هنوز، گیرم جایی دیگر، پس همین جا بگویم از معدود جاهایی بود که کسی کاری به کارت نداشت، می‌توانستی ساعتها در آن بچرخی، سهل است، هر از گاهی صفحه‌ای را به فروشنده بدهی تا برایت بگذارد و چند دقیقه‌ای گوش کنی، و چه صدایی در آن سالن می‌پیچید، با آن گرامهای دوئال و آمپلی‌فایرهای سانسوئی، اگر درست یادم باشد. امیدوارم هنوز هم همان باشد که بود

این همه مقدمه چیدم تا این بگویم که جفا شده به یوهان اشتراس و همه خانواده‌اش به گمان من. زیبایی را همیشه اصل اول و هدف غایی موسیقی دانسته‌ام و گفتن ندارد که چقدر زیباست والسهای این آهنگساز و پدرش و برادرانش، هر چقدر موسیقی سبک بخوانندش آنان که بادی در بینی دارند. سالهاست آرزو می‌کنم می‌توانستم موسیقی را گوش کنم، نه این که یک سری نت از برابرم رژه بروند. تازه من تنها یک موسیقی‌دوست آماتورم، آن که روزش را با حرفه موسیقی شب می‌کند چه حال دارد؟

از یوهان اشتراس 479 اثر کوچک و بزرگ باقی مانده به روایتی، اما بی‌تردید زیباترین آنها همان است که عوام و خواص دوست دارند و تحسین می‌کنند، دانوب آبی

(Johann Strauss Jr. (1825-1899
An der Schonen Blauen Donau 8:16 Min 1.93 Mb
(Waltz Op. 314 (By the Beautiful Blue Danube
Vienna Philharmonic
Robert Stolz

سه‌شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۵

کر خردسالان ونکوور

کر خردسالان ونکوور ترانه‌ای اجرا و ضبط کرده با عنوان "به تصورت می‌آید؟" فارغ از زیبایی آهنگ و شعر، صدای کودکان آوازخوان این گروه، از آسمان است و نه زمینی به تصورم. اما این ترانه، در سال 2001 با نخستین اجرای جهانی به "نادیا" اهدا شده، کودکی افغانی که در اردوگاه آوارگان فیض‌آباد روز و شب می‌گذراند، در روزگارانی در آن سالها که می‌دانم و می‌دانی

برای شنیدن این ترانه به وبلاگ انگلیسی بروید. این هم ترجمه‌ای از شعر ترانه، تقدیم به همه کودکان جهان

سرزمینی در دور دستها به تصورت می‌آید؟
سرزمینی سر به سر ویرانه، خالی از عشق
طفل بازیگری نیست در معابری همه از سنگ
چنین دور سرزمینی به تصورت می‌آید؟

زندگی آکنده از وحشت به تصورت می‌آید؟
زندگیی سراسر تباهی، بی مادری یا پدر
مادر بزرگی نیست که به خانه‌اش بروی، دوستی نیست که عزیزش بداری
چنین دهشت‌بار زندگی به تصورت می‌آید؟

فریاد برآر، فریاد آزادی
فریاد برآر، فریاد عدالت
فریاد کن که در این فریاد با همیم
و می‌توانیم به همه کودکان کمک کنیم
تا فریاد برآرند و به همه دوستان بگویند
نو روزگاری در زایش است

شب و روزی تهی از آوای موسیقی به تصورت می‌آید؟
فقط یک روز، بی رقصندگی، بی خوانندگی با دوستان
بادبادکی نیست مواج، که دستور چنین است
چنین روزی بی موسیقی اما به تصورت می‌آید؟

فریاد برآر، فریاد آزادی
فریاد برآر، فریاد عدالت
فریاد کن که در این فریاد با همیم
و می‌توانیم به همه کودکان کمک کنیم
تا فریاد برآرند و به همه دوستان بگویند
نو روزگاری در زایش است
فریاد کن که در این خانواده با همیم
خانواده‌ای که زمینش می‌خوانیم
فریاد برآر و به همه دوستان بگو
نو روزگاری در زایش است

تصور سرزمینی چنین دور لازم نیست
با کودکانی خالی از عشق، در وحشت و تباهی
تصور ستیز هر روز آدمیان لازم نیست
که این سرزمین نه چندان دور است و نه افسانه‌ای

فریاد برآر، فریاد آزادی
فریاد برآر، فریاد عدالت
فریاد کن که در این فریاد با همیم
و می‌توانیم به همه کودکان کمک کنیم
تا فریاد برآرند و به همه دوستان بگویند
نو روزگاری در زایش است
فریاد کن که در این خانواده با همیم
خانواده‌ای که زمینش می‌خوانیم
فریاد برآر و به همه دوستان بگو
نو روزگاری، جهانی نو در زایش است
فریاد برآر
فریاد برآر

پنجشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۵

جاز یا جز، جاز یا درامز

در لغت فارسی، جاز به سه معنی آمده است، اول برای بیان گونه‌ای از موسیقی، دوم برای افاده نوعی ساز موسیقی، و سوم به اشتباه به معنی موسیقی پاپ. اخیرا دیده شده عده‌ای قلیل از جز (به فتح جیم) استفاده می‌کنند برای معنی اول، و از درامز برای مفهوم دوم. نگارنده در مقاله‌ای در یک مجله موسیقی اظهار داشته این نشان بی‌سلیقگی است و بی‌اطلاعی. بد نیست این نظر قدری باز شود

اول، بی‌اطلاعی است جز یا درامز گفتن و نوشتن به جای جاز. با مورد سوم (پاپ) اصلا کاری نداریم، چرا که از سالهای سال پیش فقط در ترکیب "سلطان جاز" به کار رفته و می‌توان با قدری مسامحه کاری به آن نداشت و گذشت. اما اگر ورقی بزنیم به فرهنگهای معتبر فارسی، از جمله فرهنگ زنده‌یاد دکتر معین، و تأملی کنیم در مدخل "جاز"، می‌بینیم که در مقابل این واژه به طور بسیط نوعی موسیقی آمریکایی آمده و در دو مدخل ترکیبی به صورتهای "جاز زدن" و "جاز زن" معنی زدن نوعی ساز و نوازنده آن ساز ارائه شده است. آن ساز چه می‌تواند باشد؟

اما در فرهنگ انگلیسی گشتن به دنبال معنی جاز برای درامز یا به عکس، با یا بی چراغ گرد شهر گشتن است و ساده‌لوحی. اگر بنا بر این بود که واژگان در زبانهای مختلف یکسان یا حتی شبیه باشند که یک زبان می‌داشتیم در کل گیتی. این تفاوت واژه در دو یا سه زبان بی سابقه نیست. در انگلیسی گفته می‌شود تأتر به آنچه ما می‌گوییم سالن سینما. اگر تعصبی داشته باشیم به تمایل به زبان انگلیسی، ناگزیر آه و ناله دیگری لازم است که چه اشتباهی کرده‌اند پدران بی‌سواد ما. و لابد با فخر می‌گوییم فلان فیلم را در فلان تأتر دیده‌ایم! یا حتی این مووی را در آن تأتر دیده‌ایم! همین دو واژه سینما و فیلم هر کدام چند بار معنایی را به دوش گرفته‌‌اند در فارسی. خالی از لطف نیست این تذکر که واژه قدیمی تماشاخانه در هر دو معنی جدید سالن سینما و سالن تأتر می‌تواند به خوبی به کار رود

قدری هم به عدد و رقم و آمار رجوع کنیم. اگر در موتور جست وجوی معتبری مثل گوگل به دنبال "جاز" بگردید، بیشتر از ششصد هزارعنوان نشان می‌دهد، همه در همان معنی مورد بحث. ولی اگر "جز" را جست وجو کنید، نزدیک به سه میلیون عنوان می‌بینید، همه به ضم جیم و به معنی "غیر از". فقط چند مورد انگشت‌شمار در صفحه‌های سوم و چهارم به معنی موسیقی مورد نظر آمده است

با این اوصاف، اگر کسی بدون رجوع به فرهنگهای معتبر، از واژه‌ای استفاده کند، و بدتر، بر آن اصرار ورزد، بی‌اطلاع نیست؟ اگر نگوییم متعصب و لاجرم جاهل

اما چرا بی‌سلیقگی است جز گفتن به جای جاز (گونه موسیقی) یا درامز گفتن به جای جاز (ساز موسیقی) به گمان من. در دهه پنجاه که سفر به خارج از ایران آسان‌تر شد، ژستهای معمول آدمها (نمی‌گویم ایرانیان) در این که با دیگران فرق دارند، منجر شد به شیوع سرطانی فارسی را با لهجه فرنگی صحبت کردن در بین از فرنگ برگشته‌ها. در زبان این گروه، بیشتر فتحه‌های کشیده کوتاه شدند، مثل شیکگو به فتح کاف به جای شیکاگو، و تا جایی پیش رفتند که در دهه بعد حتی کلمه‌هایی که در اصل فتحه کشیده داشتند به غلط تغییر دادند، و مثلا کمپیوتر گفتند به فتح کاف به جای کامپیوتر! تعجبی هم نداشت، این ژستها کار کم‌سوادها یا تازه به دوران رسیده‌هاست، همیشه

این دگرگونی بیان فارسی، در دهه‌های بعد که مهاجران ایرانی در فرنگستان بیشتر شدند، شکل دیگری به خود گرفت، و سهل‌انگاری از یک حرکت فتحه و ضمه و غیر آن فراتر رفت. می‌گویند ماه آگوست، نه انگار که در فارسی کلمه اوت داریم. کاش لااقل آگست می‌گفتند که فقط بی‌سلیقگی باشد و نه خنده‌آور

مطالب مرتبط
نگارش فارسی در نشریه‌های موسیقی
خط فارسی

چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۵

زوج موتر - پروین

آخرین نوشته‌ام را در مورد زوج هنری آن سوفی موتر و آندره پروین در مجله گفت وگوی هارمونیک بخوانید

دوشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۵

علی فروغ

علی فروغ، آن جنتلمن باوقار سالهای 1970 که فخر استادانی چون داوید اویستراخ بود و بارون آرتور گرومیو، و اکنون استاد سایرس فروغ(1) است به روایت خودش، شهرتی دارد در نواختنی آتشین و نگاهی شاعرانه، که شرح و نقدش فرهنگی شده قطور به دوجینی از زبانهای دنیا. مایل بودم همچنان علی بخوانمش که از قهرمانان نوستالژیک جوانیم است، که بر صحنه تالار رودکی، بی حرکتی اضافه، فاخر می‌نواخت و نرم و مخملین. اویستراخ مجسم بود. اهل خودنمایی نبود، هرگز در اندیشه‌اش نبود که برای آنکور پاگانینی و وینیافسکی بنوازد، نه این که نمی‌توانست، نمی‌خواست

سایرس فروغ کلکسیونی از جایزه‌های بزرگ در اختیار دارد، جوایزی از مسابقات بین‌المللی چایکوفسکی، مسابقات ویولن ارکستر سنفونیک میلواکی، و مسابقات ملی دوئت ویولن وپیانو، همراه با همسرش کارولین مک‌کرکن. رسیتالهای او در تالارهایی چون کندی سنتر و مجموعه فیلیپس، هر دو در واشینگتن دی‌سی، طنین افکنده و کنسرتهای او را ارکسترهایی چون سنفونیک میلواکی، رادیو ملی بلژیک، و دولتی مسکو همراهی کرده‌اند

فروغ در نه سالگی به کنسرواتوار سلطنتی راه یافت و نزد آرتور گرومیو(2) شاگردی کرد، و سپس تحصیلش را در کنسرواتوار چایکوفسکی مسکو با نامدارانی نظیر داوید اویستراخ ادامه داد، تا خود به درجه استادی رسید. هم اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه کارنگی ملون در پیتسبورگ است و هم دانشکده هنرهای زیبای کالج روزولت در شیکاگو. شاگردان بی‌شمارش، در ارکسترهای طراز اول امریکای شمالی پراکنده‌اند، و بیشتر در ارکسترهای سنفونیک شیکاگو، کلیولند، میلواکی، هوستن، و کلگری. به علاوه از سوی بسیاری از هیئتهای برگذار کننده مسابقه‌های بزرگ جهان دعوت به داوری می‌شود، که مسابقات بین‌المللی استولبرگ، فستیوال هنرمندان جوان سیاتل، باشگاه شوبرت، و مسابقات بین‌المللی سورانتین در این زمره‌اند. روجیرو ریچی را اعتقاد بر این است که فروغ یکی از انگشت‌شمار معلمان خوب ویولن است

سایرس فروغ و کارولین مک‌کرکن، به عنوان سفیران هنری ایالات متحد، کنسرتها و مستر کلاسهای بی‌شماری در خاور دور و هم امریکای جنوبی برگذار کرده‌اند. علی یا سایرس فروغ بارها نیز با ساز خود دربارهای سران جهان را به تسخیر درآورده، و برنامه‌هایی در حضور ملکه فابیولا از بلژیک، شاهزاده خانم پائولا از بلژیک، محمدرضا آخرین شاه ایران، و پرزیدنت انورسادات رئیس سابق جمهوری مصراجرا کرده، و به خصوص در برنامه‌ای ویژه به مناسبت سالروز تولد ملکه سیریکیت از تایلند نواخته‌است

سایرس فروغ یک ویولن استرادیواریوس 1718 در اختیار دارد

اما، افتخار دارم که استاد فروغ تقاضای من را اجابت کرد و بعد از مطالعه ترجمه و تلخیص فوق از زندگینامه‌اش، چند سطری به طور اختصاصی برای این وبلاگ قلم زده در یاد و خاطره استادان استاد(3) داوید اویستراخ. ترجمه‌اش را بخوانید

فاریای عزیز
داوید اویستراخ یگانه بود. نه فقط نوازنده‌ای خارق‌العاده و بزرگ، بلکه بیشتر موسیقیدانی بود فداکار، صمیمی، صادق، و شریف. یکی از معدود هنرمندانی بود که صداقت انسانیش در تفسیر و ترجمان آثاری که اجرا می‌کرد انعکاس داشت، فارغ از این که آهنگساز که باشد و سبک و مکتبش چه. آنانی چون من که از موهبت و افتخار درک محضر او برخوردار شدیم، تا ابد در خاطر خواهیم داشت عشقی را که با فداکاری بی‌دریغ و گرمای وجودش در ضمیر یکایک ما می‌پروراند و تاثیری شگرف در ما داشت، تا سرمشقش گیریم که روش زندگی هنرمندان بزرگ چه باید باشد و رفتار آنان در زندگی چگونه. فقط در کنارش بودن کافی بود که از ما موسیقیدانانی بهتر، ویولنیست‌هایی برتر، و انسانهایی والاتر بسازد. شخصیت یکتای او همواره بر ما نفوذی روحانی داشت، نفوذ یک روح پرفتوح که همواره باقی خواهد ماند
در ضمن، ترجمه‌ای که از زندگینامه من کرده‌اید بسیار زیباست، و موجب امتنان

(1) در تماسی با استاد فروغ تلفظ درست اسمش را جویا شدم، پاسخ چنین بود که مانند اسم سایرس ونس گفته می‌شود، پس نه سیروس است و نه کورش. در ضمن، در سراسر این نوشته، استاد معادل فارسی پروفسور است و عنوان رسمی آکادمیک که فروغ با طی مدارج کسب کرده، و نه عنوان سنتی و اغلب تعارفی ایرانی، و نه استادیار یا دانشیار یا مدرس که به تسامح همه را استاد می‌گویند
(2) خالی از لطف نیست بدانیم گرومیو در سال 1973 عنوان اصیلزادگی "بارون" دریافت کرد و از این حیث با پاگانینی برابر شد
(3) استادان استاد اضافه‌ای است که مقلوبش کرده‌ام با سرمشقی از شاهان‌شاه (شاهنشاه) و مؤبدان مؤبد و ترکیبهای مشابه. غرضم استادِ استادان است

شنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۵

جان ویلیامز

آخرین نوشته‌ام را در مورد جان ویلیامز در مجله گفت وگوی هارمونیک بخوانید

Online dictionary at www.Answers.com
Concise information in one click

Tell me about: